نادر نادرپور: ابر گریان غروبم که به خونابه ی اشک می کشم در دل خود ، آتش اندوهی را
❈۱❈
ابر گریان غروبم که به خونابه ی اشک
می کشم در دل خود ، آتش اندوهی را
سینه ی تنگ من از بار غمی سنگین است
پاره ابرم که نهان ساخته ام کوهی را
❈۲❈
آسمان گریه ی مستانه کند بر سر خاک
بینوا من که درین گریه ی من ، مستی نیست
همچو مه ، کاهش من از غم بی فردایی است
❈۳❈
همچو نی ، وحشتم از باد تهیدستی نیست
آسمان ، بستری افکنده ز خاکستر ابر
آتش ماه درین بستر سرد افتاده ست
❈۴❈
دل خونین مرا بستر غم خوابگه است
خال سرخی است که بر گونه ی زرد افتاده ست
در دل این شب تاریک ، تو فانوس منی
❈۵❈
گرد تو ، خرمن باران زده ی هاله ی تست
آبی و ناله ی تو یخ زده در سینه ی سنگ
چشمه ی خشک دلم منتظر ناله ی تست
❈۶❈
ای که در خلوت من بوی تو پیچیده هنوز
یاد شیرین تو تا مرگ همآغوشم باد
ابر تاریکم و از گریه ی اندوه پرم
حسرت دیدن خورشید فراموشم باد
کامنت ها