نادر نادرپور:ای دختر شیرین من ، آسوده خفتی دیشب که بی خوابی نصیب مادرت بود
❈۱❈
ای دختر شیرین من ، آسوده خفتی
دیشب که بی خوابی نصیب مادرت بود
تا صبحگاهان دیده از هم وانکردی
زیرا حریر سینه ی او بسترت بود
❈۲❈
در لانه ی چشم تو چون تخم کبوتر
می خفت خندان مردمک های کبودت
آه ای طلسم جاودان کبریایی
❈۳❈
با من چه ها می کرد جادوی وجودت
بر پنجه های کوچک بی ناخن تو
هر بوسه ی من ، قطره ی سیماب می شد
❈۴❈
لبخند تو در خواب ناز بیگناهی
می ماند چندان بر لبت تا آب می شد
بوی تنت کز بوی ماهی خام تر بود
❈۵❈
چون مستی افیون ،مرا دیوانه می کرد
احساس می کردم که کس جز من پدر نیست
وین حس ، مرا از دیگران بیگانه می کرد
❈۶❈
پیش از تو بس اندیشه در سر پروراندم
از آن میان ، اندیشه ی آزاد بودن
اندیشه ی بی جفت و بی پیوند ماندن
در گوشه ی تنهایی خود ، شاد بودن
❈۷❈
اما تو همچون زنبقی در من شکفتی
از عطر شیرینت مرا سرشار کردی
اندیشه های تیره را از من گرفتی
❈۸❈
در من امید خفته را بیدار کردی
در پیش این اعجاز ، سر بر خاک سودم
آن شب که درد زادنت بیداد می کرد
❈۹❈
هر چند جز یک دل ، از آن مادرت نیست
آن شب ، درون او ، دو دل فریاد می کرد
کامنت ها