نادر نادرپور:امشب ، گرسنگان زمین ، قرص ماه را از سفره ی سخاوت دریا ربوده اند
❈۱❈
امشب ، گرسنگان زمین ، قرص ماه را
از سفره ی سخاوت دریا ربوده اند
اما ، نسیم مست
در لحظه ی تکاندن این سفره ی فراخ
❈۲❈
تصویر تابناک هزاران ستاره را
چون خرده های نان
بر ماهیان خرد و کلان هدیه کرده است
وینان نسیم را به کرامت ستوده اند
❈۳❈
امشب ، در امتداد افق ها و موج ها
شهر ایستاده است و شب از روی دوش او
لغزیده بر زمین
وینک که پلک پنجره ها باز می شود
❈۴❈
گویی که گربه های سیاه از درون چاه
چشمان کهربایی خود را گشوده اند
امشب ، خدای خاک به تقلید کهکشان
شهری پر از ستاره پدیدار کرده است
❈۵❈
وز معجزات اوست که صد آسمان خراش
در تیرگی ، به سرعت فریاد رسته اند
تا مژده آورند به شهر از طلوع ماه
این یک ، بسان لانه ی زنبور انگبین
❈۶❈
آن یک به شکل جعبه ی شطرنج آبنوس
وان دیگری به گونه ی یخچال خانگی
در باز کرده اند بر آفاق شامگاه
وز خانه های روشن و تاریک هر کدام
❈۷❈
چون دزد تازه کار
با حیرت و هراس گذر می کند نگاه
بیننده از دریچه ی این قلعه های شوم
گر بنگرد به اوج
❈۸❈
احساس می کند که همان لحظه ، آسمان
در می رباید از سر حیران او ، کلاه
گر بنگرد به زیر
پی می برد که پیکر ناچیز آدمی
❈۹❈
میخی است نیمه کوفته در پرتو چراغ
بر سینه ی صلیب درخشان چار راه
ور بنگرد به دور
نخل بلند ساحل دریا ، به چشموی
❈۱۰❈
طفل برهنه ایست که در بستر حریر
کابوس دیده است و به شب می برد پناه
اینجا : غرور آدمی و قامت درخت
در پیشگاه منزلت آسمان خراش
❈۱۱❈
رو می نهد از سر خجلت به کوتهی
اینجا : صدای پای طلا می رود به عرش
تا آفتاب را برهاند ز گمرهی
اینجا در سرای دل از پشت بسته است
❈۱۲❈
وز رمز قفل او نتوان یافت آگهی
اینجا : به جای نعره ی مستان کوچه گرد
شیون توان شنید ز باد شبانگهی
اینجا به رغم خلوت دریا و آسمان
❈۱۳❈
شهر از صدا : پر است ولی از سخن : تهی
من ، در غیاب ماه ، برین ساحل غریب
مستانه پا نهاده و هشیار مانده ام
شادم که چون مناره ی دریا ، تمام شب
❈۱۴❈
فانوس سرخ ( یا : دل خون خویش ) را
در چنگ خود فشرده و بیدار مانده ام
کامنت ها