نادر نادرپور:بانگاهان تاریک زمستانی در آن میخانه ی کوچک
❈۱❈
بانگاهان تاریک زمستانی
در آن میخانه ی کوچک
کنار سرزمین باختر ، برساحل دریا
صدای دوردست گریه ی باران
❈۲❈
و بانگ خنده ی گیتار در غوغای میخانه
و دودی تلخ و عطر آگین
و مغز چلچراغ سقف در سرسام مستانه
و سرمای فلز پیشخوان در دست میخواران
❈۳❈
و بادی شوخ در آغوش گرم پرده ی مخمل
و رقص خوابنک پرده درچشان بیداران
و جادوی حضور دختری تنها
میان جمع مستان پریشانگو
❈۴❈
و لب های تر او در تب و تاب سخن گفتن
و من ، در اشتیاق گفتگو با او
و او ، نزدیک با آن جمع بیگانه
ولی دور از نگاه مهربان من
❈۵❈
و در پایان ، گریز ناگهان او از آن مجلس
و نام نازنین او : جوانی بر زبان من
کامنت ها