نادر نادرپور:تبعیدگاه من شهریست بر کرانه ی دریای باختر
❈۱❈
تبعیدگاه من
شهریست بر کرانه ی دریای باختر
با کاج های کهنه و با کاخ های نو
کز قامت خیالی غولان رساترند
❈۲❈
این شهر در نگاه حریص زمینیان
جای فرشته هاست
اما جهنمی است به زیبایی بهشت
کز ابتدای خلقت موهوم کائنات
❈۳❈
ابلیس را به خلوت خود راه داده است
وین آدمی وشان که در آن خانه کرده اند
غافل ز سرنوشت نیکان خویشتن
در آرزوی میوه ی ممنوع دیگرند
❈۴❈
امروز شامگاه
خورشید پیر در تب سوزنده ی جنون
از قله ی عظیم ترین آسمان خراش
خود را به روی صخره ی دریا فکند و کشت
❈۵❈
اما هنوز ، پنجره های بلند شهر
مرگ سیاه او را باور نمی کنند
گویی که همچنان
در انتظار معجزه از سوی خاورند
❈۶❈
بعد از هلاک او
در آسمان این شب غربت : ستاره نیست
زیرا ستاره ها همه در دود گرم ابر
گم گشته اند و برق لطیف نگاهشان
❈۷❈
در قطره های کوچک باران نهفته است
وین قطره ها به پاکی چشم کبوترند
من در شبی برهنه تر از مرمر سیاه
بر فرش برگ های خزان راه ی روم
❈۸❈
اما نگاه من به عبور پرنده هاست
وین اشک بی دریغ که از طاق آسمان
در دیدگان خیره ی من چکه می کند
مانند شیشه ایست که از ماورای آن
❈۹❈
سنگ و گیاه و جانور و آدمی : ترند
من ، از نسیم سرد خزان ، بوی خاک را
همچون شراب تلخ
هر دم به یاد خانه ی ویران مادری
❈۱۰❈
می نوشم و گریستن آغاز می کنم
وین بار چشم من
از پشت اشک خویش نه از پشت اشک ابر
می بیند آشکار که در هر دو سوی راه
❈۱۱❈
تصویرهای رنگی صد ها چراغ شهر
بر آب های رکد باران : شناورند
من در میان همهمه ی شاخه های خیس
از کوچه های خالی این شهر پر درخت
❈۱۲❈
راهی به سوی خانه ی خود باز می کنم
وز بانگ پای رهگذری ناشناخته
آشفته می شوم
زیرا کسی که در دل شب ، همره من است
❈۱۳❈
با من یگانه نیست
هر چند گام های من و او : برابرند
ناگاه ، بر فراز درختان دوردست
دود غلیظ ابر
❈۱۴❈
از حمله های باد ، پرکنده می شود
شب نیز ناگهان
سیمای ماه عشوه گر بی نقاب را
با چهره ی مهاجم دزدی نقابدار
❈۱۵❈
رندانه در مقابل من جای می دهد
من ، خیره بر طپانچه ی این مرد راهزن
پی می برم که در دل شهر فرشتگان
اهریمن و اهورا با هم برابرند
❈۱۶❈
کامنت ها