ملا احمد نراقی:و اما عجب به ورع و تقوی و صبر وشکر و شجاعت و سخاوت و غیر اینها از صفات کمالیه نفسانیه...
و اما عجب به ورع و تقوی و صبر وشکر و شجاعت و سخاوت و غیر اینها از صفات کمالیه نفسانیه پس معالجه آن این است که متفطن شود به اینکه این صفات وقتی نافع و موجب نجات اند که عجب با آنها نباشد، و چون عجب بیاید همه آنها را باطل و ضایع و فاسد می کند.
پس عاقل کی یک صفت بد را به خود راه می دهد که همه صفات نیک او را ضایع سازد و چرا فروتنی و ذلت را پیشنهاد خود نسازد تا فضیلت بر فضیلتش افزاید و عاقبتش محمود گردد؟ و باید تأمل کند که هر یک از این صفات حسنه را که در خود می بیند در بسیاری از بنی نوع انسان یافت می شود با زیادتی و چیزی که اکثر مردم با او در آن شریک بوده باشند کجا در خود عجب به آن است؟ و این تأمل باعث زوال عجب می گردد.
پس عاقل کی یک صفت بد را به خود راه می دهد که همه صفات نیک او را ضایع سازد و چرا فروتنی و ذلت را پیشنهاد خود نسازد تا فضیلت بر فضیلتش افزاید و عاقبتش محمود گردد؟ و باید تأمل کند که هر یک از این صفات حسنه را که در خود می بیند در بسیاری از بنی نوع انسان یافت می شود با زیادتی و چیزی که اکثر مردم با او در آن شریک بوده باشند کجا در خود عجب به آن است؟ و این تأمل باعث زوال عجب می گردد.
و گویند یکی از شجاعان روزگار در هنگام کارزار چون در برابر دشمن آمدی رنگ روی او زرد شدی، و دلش مضطرب گشتی، و اعضای او به لرزه درآمدی او را گفتندی که این چه حالت است و حال آنکه تو از شجاعان نامداری؟ گفت: خصم خود را آزمایش ننموده ام شاید او از من شجاع تر باشد علاوه بر اینکه استیلا و غلبه و عاقبت نیک از برای کسی است که خود را خوار و ذلیل بیند نه برای آنکه به قوت و شجاعت خود مغرور شود «و ان الله عند المنکسره قلوبهم» خدا در نزد دلهای شکسته است.
درین حضرت آنان گرفتند صدر
درین حضرت آنان گرفتند صدر
❈۱❈
که خود را فروتر نهادند قدر
ره اینست جانا که مردان راه
به عزت نکردند در خود نگاه
از آن بر ملایک شرف داشتند
که خود را به از سنگ نپنداشتند
و علاج دیگر از برای عجب به هر یک از این صفات آن است که تأمل کند که از کجا این صفت از برای او حاصل شده؟ و که به او داده؟ و توفیق تحصیل آن از جانب کیست؟ اگر چنان دانست که همه اینها نعمتی است از جانب خدا، باید به جود و کرم او عجب نماید، و به فضل و توفیق او شاد و فرحناک گردد، که بدون سابقه استحقاقی توفیق چنین فضیلتی او را کرامت فرمود و اگر چنان دانست که به خودی خود به آن صفت رسیده، زهی جهل و نادانی.
و علاج دیگر از برای عجب به هر یک از این صفات آن است که تأمل کند که از کجا این صفت از برای او حاصل شده؟ و که به او داده؟ و توفیق تحصیل آن از جانب کیست؟ اگر چنان دانست که همه اینها نعمتی است از جانب خدا، باید به جود و کرم او عجب نماید، و به فضل و توفیق او شاد و فرحناک گردد، که بدون سابقه استحقاقی توفیق چنین فضیلتی او را کرامت فرمود و اگر چنان دانست که به خودی خود به آن صفت رسیده، زهی جهل و نادانی.
در بعضی روایات وارد شده است که «بعد از آنکه ایوب پیغمبر علیه السلام مبتلا شد و مدت مدیدی در انواع محنت و بلا و رنج و عناد گذرانید، روزی عرض کرد که: پروردگارا تو مرا به این بلا مبتلا ساختی و هیچ امری از برای من روی نداد مگر اینکه رضای تو را طلبیدم و خواهش تو را بر خواهش خود مقدم داشتم پس پارچه ابری بر بالای سر او ایستاده و از میان آن ده هزار آواز برآمد که ای ایوب از کجا این صفت از برای تو حاصل شد؟ و که آن را به تو داد؟ پس ایوب علیه السلام مشتی خاکستر برداشت و بر سر خود نهاد و گفت: «منک یا رب» ای پروردگار این نیز از تو است و به این سبب که سید رسل صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «احدی نیست که عمل و طاعت او باعث نجات او شود عرض کردند که تو نیز چنین نیستی؟ فرمود نه، من هم چنین نیستم مگر اینکه رحمت خدا مرا فراگیرد».
کامنت ها