ملا احمد نراقی:بدان که اصل ماده مرض ریا، یا طمع در مال و منافع مردمان است، یا محبت مدح و ستایش ایشان...
بدان که اصل ماده مرض ریا، یا طمع در مال و منافع مردمان است، یا محبت مدح و ستایش ایشان و لذت بردن از آن، یا کراهت از مذمت و ملامت ایشان که می خواهد به واسطه آن، آنچه می نماید به مردم از افعال حسنه و اوصاف جمیله، ایشان او را ثنا گویند و از صلحا و اخیارش خوانند و از این راه، کسب اعتبار و تحصیل مرتبه و مقدار کرده، خود را در نزد وضیع و شریف، مکرم و معزز سازد و تسخیر دلهای عوام و خواص نموده به این وسیله به استیفای مشتهیات و مستلذات نفس شومش پردازد و مرادات و تمنیاتش به أسهل وجهی به حصول پیوندد.
پس کسی که خواهد معالجه این مرض مهلک را نماید باید در قطع اصل ماده آن سعی کند و علاج طمع و محبت مدح و ستایش، و کراهت ذم و نکوهش را نماید و طریق معالجه محبت مدح، و کراهت ذم، بیان شد و همچنین فی الجمله از علاج طمع گذشت و در صفت توکل نیز تفصیل آن بیان خواهد شد و لیکن در این مقام نیز فی الجمله علاج آنها را از این سبب خصوص ریا در عبادت می شوند مذکور می نماییم و می گوییم که هر که فی الجمله عقلی داشته باشد، مادامی که امری از برای او نفعی نداشته باشد به او رغبت نمی نماید و چنانچه چیزی را که از برای او ضرر دارد البته پیرامون آن نمی گردد و هرگاه امری بالفعل فی الجمله نفعی و یا لذتی داشته باشد و لیکن موجب ضرر عظیم و الم شدید باشد از آن می گذرد.
پس کسی که خواهد معالجه این مرض مهلک را نماید باید در قطع اصل ماده آن سعی کند و علاج طمع و محبت مدح و ستایش، و کراهت ذم و نکوهش را نماید و طریق معالجه محبت مدح، و کراهت ذم، بیان شد و همچنین فی الجمله از علاج طمع گذشت و در صفت توکل نیز تفصیل آن بیان خواهد شد و لیکن در این مقام نیز فی الجمله علاج آنها را از این سبب خصوص ریا در عبادت می شوند مذکور می نماییم و می گوییم که هر که فی الجمله عقلی داشته باشد، مادامی که امری از برای او نفعی نداشته باشد به او رغبت نمی نماید و چنانچه چیزی را که از برای او ضرر دارد البته پیرامون آن نمی گردد و هرگاه امری بالفعل فی الجمله نفعی و یا لذتی داشته باشد و لیکن موجب ضرر عظیم و الم شدید باشد از آن می گذرد.
پس بر هر که به صفت ریا مبتلاست لازم است که متذکر ضرر و مفاسد آن شود و به نفس خود خطاب نماید که ای احمق چگونه دعوی ایمان می کنی و شرم نداری که طاعت و عبادت حق را که به إزای هر یک از آنها سعادت أبدیه و «درجات منیعه» نهاده شده به مدح و ثنای بندگان ضعیف آن را می فروشی یا به امید دست مردم سودا می کنی و عبادات خود را باطل می سازی و به این وسیله مستحق عذاب الهی می گردی و حیا نمی کنی که با خصومت حق به این افعال استهزاء می کنی و تحصیل رضای مردم را به وسیله طاعت ریایی خدا نمی نمایی و از سخط خدا و فساد عملی که او از تو خواسته باک نداری و از مردم امید مدح و نفع داری و از ذم الهی اندیشه نمی نمایی و جناب مقدس إلهی در نزد تو بی اعتبارتر از مشتی بندگان بیچاره است و حال آنکه زمام اختیار همه امور در قبضه قدرت اوست و کلید ابواب مقاصد دو جهانی در دست مشیت او دلهای همه بندگان مسخر امر اویند و اراده تمام مردمان مضطر اراده او و اگر بالفرض تمام پادشاهان روزگار، و سلاطین ذوالاقتدار با همه خیل و حشم، بلکه تمام اهل عالم با هم توأم شوند و بخواهند یک جو نفع یا یک سر مویی ضرر به کسی رسانند بی قضا و قدر الهی و بدون اذن و مشیت پادشاهی نتوانند.
هیچ دندانی نخندد در جهان
هیچ دندانی نخندد در جهان
❈۱❈
بی رضا و امر آن فرمان روان
هیچ برگی می نیفتد از درخت
بی رضا و حکم آن سلطان بخت
از دهان لقمه نشد سوی گلو
تا نگفت آن لقمه را حق ادخلوا
هر که را که بینی محتاج و درویش و درمانده کار خویش است، گاهی دست و پای عالمی را به بند بی دست و پایی می افکند و زمانی کاروانی را در کارخویش حیران و سرگردان می نماید.
هر که را که بینی محتاج و درویش و درمانده کار خویش است، گاهی دست و پای عالمی را به بند بی دست و پایی می افکند و زمانی کاروانی را در کارخویش حیران و سرگردان می نماید.
❈۲❈
یکی را چنان تنگی آرد به پیش
که نانی نبیند در انبان خویش
یکی را به دست افکند کوه گنج
به سنجیده ها می دهد کوه رنج
❈۳❈
کند هر چه خواهد بر او حکم نیست
که جان دادن و کشتن او را یکی است
نشاید سر از حکم او تافتن
نه جز او توان حاکمی یافتن
علاوه بر اینها آنکه سبب شدن عبادتی ریایی از برای فساد عبادت و سخط رب العزه یقین و معلوم، و آنچه از مردمان منظور است حصول آن، احتمالی و موهوم است و بسا باشد که حق ریایی تو را بر ایشان ظاهر گرداند و بر تقدیری که ظاهر نشود و در دام تدلیس تو افتند جزم نیست که ایشان به مدح و ثنای تو زبان گشایند یا از ایشان نفعی به تو رسد و بر تقدیری که نفع دنیوی به تو عاید گردد همه آن خواری و مذلت، و مشوب به صدهزار منت است با وجود اینها هر که مبتلا به ریاست، همیشه در دنیا متزلزل و مشوش خاطر است، زیرا مقصود او رضای مردم و دل جوئی ایشان است، و هر کسی را خواهشی و هوایی، و هر دلی را میلی و رضایی است و دل مردم به اندک چیزی متغیر می گردد.
پس پیوسته باید متوجه بوده، پاس خشنودی ایشان را داشته باشد و چون طایفه ای را از خود راضی می کند جمعی دیگر از او می گسلند و چون دل یکی را می جوید دیگری از او دل شکسته می گردد و با همه اینها همچنان که اخبار و آثار بر آن مشاهده و به تجربه و عیان ثابت است، هر که دست از رضای حق برداشته، طالب رضای مردم باشد خداوند و خلق او را دشمن می دارند و احدی از او راضی نیست و هر که رضای خدا را بر رضای مردم مقدم دارد همه او را دوست می دارند و همه اینها متعلق به امر دنیاست و آنچه در آخرت از آن شخص ریاکار فوت می شود از درجات رفیعه و منازل منیعه، و آنچه به او می رسد از عقاب و عذاب، بی حد و نهایت است پس عاقل چون این امور را متذکر شود و دشمن نفس خود نباشد و فی الجمله ایمان به خدا و روز جزا داشته باشد، غالب آن است که غفلت او زایل می گردد و طبع او از ریا متنفر و منضجر می شود آنچه مذکور شد معالجه علمی ریا است.
پس پیوسته باید متوجه بوده، پاس خشنودی ایشان را داشته باشد و چون طایفه ای را از خود راضی می کند جمعی دیگر از او می گسلند و چون دل یکی را می جوید دیگری از او دل شکسته می گردد و با همه اینها همچنان که اخبار و آثار بر آن مشاهده و به تجربه و عیان ثابت است، هر که دست از رضای حق برداشته، طالب رضای مردم باشد خداوند و خلق او را دشمن می دارند و احدی از او راضی نیست و هر که رضای خدا را بر رضای مردم مقدم دارد همه او را دوست می دارند و همه اینها متعلق به امر دنیاست و آنچه در آخرت از آن شخص ریاکار فوت می شود از درجات رفیعه و منازل منیعه، و آنچه به او می رسد از عقاب و عذاب، بی حد و نهایت است پس عاقل چون این امور را متذکر شود و دشمن نفس خود نباشد و فی الجمله ایمان به خدا و روز جزا داشته باشد، غالب آن است که غفلت او زایل می گردد و طبع او از ریا متنفر و منضجر می شود آنچه مذکور شد معالجه علمی ریا است.
کامنت ها