ملا احمد نراقی:بدان که عقل در بدن آدمی به منزله تاجر راه آخرت است و سرمایه او عمر است و نفس، معین و...
بدان که عقل در بدن آدمی به منزله تاجر راه آخرت است و سرمایه او عمر است و نفس، معین و یاور اوست در این تجارت، پس آن به جای شریک یا غلام او است که به سرمایه او تجارت می کند و نفع این تجارت، تحصیل اخلاق حسنه و صفات فاضله و اعمال صالحه است، که وسیله رسیدن به نعیم ابدی و سعادت سرمدی است و نقصان او کسب اوصاف رذیله و ارتکاب معاصی است که باعث وصول درکات جحیم و عذاب الیم است و موسم این تجارت، ایام زندگانی است و بازار آن، دنیا است.
همچنان که هر تاجری ابتدا با شریک یا غلام خود شرط و پیمان می کند که چه معامله بکند و چه نکند و به چه قیمت بخرد و به چه قیمت بفروشد و بعد از آن خود مراقب احوال او می گردد و از هر طرف مترصد و متوجه اوست که از شرط تجاوز نکند و پیمان را نشکند و مایه را تلف نکند و اگر جایی خطایی از او دید او را آگاه می سازد و منع او می کند و بعد از اینها حساب او را می رسد و نفع و نقصان او را ملاحظه می کند.
همچنان که هر تاجری ابتدا با شریک یا غلام خود شرط و پیمان می کند که چه معامله بکند و چه نکند و به چه قیمت بخرد و به چه قیمت بفروشد و بعد از آن خود مراقب احوال او می گردد و از هر طرف مترصد و متوجه اوست که از شرط تجاوز نکند و پیمان را نشکند و مایه را تلف نکند و اگر جایی خطایی از او دید او را آگاه می سازد و منع او می کند و بعد از اینها حساب او را می رسد و نفع و نقصان او را ملاحظه می کند.
و بعد از اینها اگر در تجارت تقصیر کرده است و خیانتی از او سر زده است و سرمایه را تلف کرده است او را مواخذه می کند و غرامت از او می ستاند همچنین عقل انسانی باید در شرکت نفس و تجارت به آن، این اعمال را به جا آورد و مجموع این اعمال را «مرابطه» گویند، که مرکب است از چهار امر:
اول مشارطه است: و آن عبارت از این است که در هر شبانه روزی یک دفعه با نفس، شرط کند و از آن عهد و پیمان گیرد که پیرامون معاصی نگردد و چیزی که موجب سخط الهی باشد از او صادر نشود و در طاعات واجبه کوتاهی نکند و هر عمل خیری که از برای او میسر شود ترک نکند و بهتر آن است که این عمل را در ابتدای روز، بعد از فراغ از نماز صبح و تعقیبات آن کند به این نوع که نفس خود را در مقابل خود فرض کند و به آن خطاب کند و بگوید: ای نفس سرمایه و بضاعتی به غیر از این چند روز ندارم اگر این از دست من در رود سرمایه من بر باد رفته و امروز روز تازه ای است که خدا مرا در آن مهلت داده و اگر امروز مرده بودم آرزو می کردم که کاش یک روز دیگر خدا مرا به دنیا برگرداند که در آن توشه تحصیل کنم.
اول مشارطه است: و آن عبارت از این است که در هر شبانه روزی یک دفعه با نفس، شرط کند و از آن عهد و پیمان گیرد که پیرامون معاصی نگردد و چیزی که موجب سخط الهی باشد از او صادر نشود و در طاعات واجبه کوتاهی نکند و هر عمل خیری که از برای او میسر شود ترک نکند و بهتر آن است که این عمل را در ابتدای روز، بعد از فراغ از نماز صبح و تعقیبات آن کند به این نوع که نفس خود را در مقابل خود فرض کند و به آن خطاب کند و بگوید: ای نفس سرمایه و بضاعتی به غیر از این چند روز ندارم اگر این از دست من در رود سرمایه من بر باد رفته و امروز روز تازه ای است که خدا مرا در آن مهلت داده و اگر امروز مرده بودم آرزو می کردم که کاش یک روز دیگر خدا مرا به دنیا برگرداند که در آن توشه تحصیل کنم.
پس ای نفس چنان تصور کن که مرده بودی و آرزوی مراجعت به دنیا می کردی و تو را به دنیا بازگردانیدند پس زنهار، زنهار، که این روز را ضایع نکنی که هر نفسی از آن گوهری است گرانمایه که عوض ندارد و می توان به آن گنجی خرید که ابد الآباد راحت آن نماید.
قدر وقت ار نشناسی تو و کاری نکنی
قدر وقت ار نشناسی تو و کاری نکنی
بس خجالت که از این حاصل اوقات بری
ای نفس هر شبانه روزی بیست و چهار ساعت است و همچنان که در احادیث معتبر رسیده: «به إزای هر شبانه روزی در آن عالم، بیست و چهار خزانه خلق شده، در عقب یکدیگر، هر خزانه در مقابل ساعتی و چون آدمی بمیرد آن خزانه ها بر او گشوده خواهد شد و داخل آنها خواهد گردید پس چون به خزانه ای رسد که به إزای ساعتی است که در آن طاعت خدا را نموده خواهد دید که از نور اعمال حسنه مملو گردیده و شعاع آن به اطراف و اکناف تتق کشیده و در آن وقت از فرح و شادی و نشاط و شکفتگی چندان از بریا او حاصل شود که اگر آن را بر همه اهل دوزخ قسمت نمایند چندان فرح به ایشان رسد که ادراک الم آتش را نکنند و چون به خزانه ای رسد که به إزای ساعتی است که در آن معصیت خدا را نموده، خواهد دید که از ظلمت معصیت، سیاه و تاریک و موحش گشته و تعفن، او را فرو گرفته، چنان خوف و بیم و الم در آن وقت از برای او می رسد که اگر آن را بر اهل بهشت تقسیم کنند نعمتهای بهشت بر ایشان ناگوار گردد و چون داخل خزانه ای شود که به إزای ساعتی باشد که از اطاعت و معصیت خالی باشد و مشغول امر مباحی از خواب و خور و غفلت بوده حسرت از برای او هم خواهد رسید که چرا آن را خالی گذارده و چنین غبنی او را دریافته» پس ای نفس جهد کن تا خزانه های ساعات امروزه را معمور کنی و آن را خالی نگذاری از گنجهای بی پایان و کسالت نوروزی و به بطالت به سر نبری تا از درجات عالیه محروم گردی و گرفتار حسرت و تأسف شوی.
ای نفس هر شبانه روزی بیست و چهار ساعت است و همچنان که در احادیث معتبر رسیده: «به إزای هر شبانه روزی در آن عالم، بیست و چهار خزانه خلق شده، در عقب یکدیگر، هر خزانه در مقابل ساعتی و چون آدمی بمیرد آن خزانه ها بر او گشوده خواهد شد و داخل آنها خواهد گردید پس چون به خزانه ای رسد که به إزای ساعتی است که در آن طاعت خدا را نموده خواهد دید که از نور اعمال حسنه مملو گردیده و شعاع آن به اطراف و اکناف تتق کشیده و در آن وقت از فرح و شادی و نشاط و شکفتگی چندان از بریا او حاصل شود که اگر آن را بر همه اهل دوزخ قسمت نمایند چندان فرح به ایشان رسد که ادراک الم آتش را نکنند و چون به خزانه ای رسد که به إزای ساعتی است که در آن معصیت خدا را نموده، خواهد دید که از ظلمت معصیت، سیاه و تاریک و موحش گشته و تعفن، او را فرو گرفته، چنان خوف و بیم و الم در آن وقت از برای او می رسد که اگر آن را بر اهل بهشت تقسیم کنند نعمتهای بهشت بر ایشان ناگوار گردد و چون داخل خزانه ای شود که به إزای ساعتی باشد که از اطاعت و معصیت خالی باشد و مشغول امر مباحی از خواب و خور و غفلت بوده حسرت از برای او هم خواهد رسید که چرا آن را خالی گذارده و چنین غبنی او را دریافته» پس ای نفس جهد کن تا خزانه های ساعات امروزه را معمور کنی و آن را خالی نگذاری از گنجهای بی پایان و کسالت نوروزی و به بطالت به سر نبری تا از درجات عالیه محروم گردی و گرفتار حسرت و تأسف شوی.
و بعد از آن در خصوص هفت عضو خود که چشم و زبان و گوش و دست و پا و شکم و فرج است به نفس خود سفارش کند و وصیت نماید و آنها را به او سپارد، زیرا آنها رعایا و خدمتکاران نفسند در تجارت، و بدون آنها تجارت نفس صورت نمی گیرد پس سفارش کند آن را به محافظت آنها از معاصی که به آنها تعلق دارد و به کار بردن آنها در آنچه از برای آن خلق شده اند و سفارش بلیغ نماید به نفس خود در خصوص به جا آوردن طاعاتی که هر شبانه روزی باید کرد و اینها همه سفارش و عهدی است که هر روز با نفس باید کرد و لیکن بعد از آنکه به کثرت شرط و مراقبه، عملی عادت آن شد یا به ترک معصیتی عادت کرد که دیگر مظنه ترک آن عادت یا ارتکاب آن معصیت در حق آن نمی رود احتیاج به سفارش و شرط در آن عمل نیست.
و باید در آنچه احتمال خلاف از نفس می رود عهد و پیمان از او گرفت و هر شغلی از مشاغل دنیویه یا دینیه در دست او باشد که باید آن را به جا آورد، از ریاستی و تجارتی یا حکمی یا تدریسی یا امثال اینها که هر روز مهم تازه و کار جدیدی از برای او در آن شغل هم می رسد باید در حین شرط با نفس آن شغل را به نظر درآورد و نفس را وصیت ایستادن به جاده حق در همه جزئیات آن شغل نماید پس سفارش بسیار به نفس کند در خصوص اینکه هر امری که در آن شبانه روز می خواهد بکند، عاقبت آن را نیک ملاحظه کند و این، عمده سفارشها و بالاترین همه است.
و باید در آنچه احتمال خلاف از نفس می رود عهد و پیمان از او گرفت و هر شغلی از مشاغل دنیویه یا دینیه در دست او باشد که باید آن را به جا آورد، از ریاستی و تجارتی یا حکمی یا تدریسی یا امثال اینها که هر روز مهم تازه و کار جدیدی از برای او در آن شغل هم می رسد باید در حین شرط با نفس آن شغل را به نظر درآورد و نفس را وصیت ایستادن به جاده حق در همه جزئیات آن شغل نماید پس سفارش بسیار به نفس کند در خصوص اینکه هر امری که در آن شبانه روز می خواهد بکند، عاقبت آن را نیک ملاحظه کند و این، عمده سفارشها و بالاترین همه است.
مردی از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم طلب وصیتی و نصیحتی نمود حضرت تا سه مرتبه به او فرمود: «اگر من تو را نصیحتی کنم به جا خواهی آورد؟ و هر دفعه آن شخص عرض کرد: بلی پس حضرت فرمود که هر وقت اراده امری می کنی در عاقبت آن تأمل کن اگر نیک باشد بکن و الا ترک کن و پیرامون آن نگرد» پس در این خصوص عهد و میثاقی موکد از نفس بگیرد و چون این خطاب به انجام رسید از اول اجزای مرابطه فراغ است .
دوم مراقبه است: و آن عبارت از این است که در تمام شبانه روز متوجه نفس خود باشد و در هر کاری که می خواهد بکند مراقب احوال آن باشد، زیرا اگر آن را به خود واگذاری، همه آن سفارشهای گذشته را فراموش می کند و عهد و پیمان را می شکند.
دوم مراقبه است: و آن عبارت از این است که در تمام شبانه روز متوجه نفس خود باشد و در هر کاری که می خواهد بکند مراقب احوال آن باشد، زیرا اگر آن را به خود واگذاری، همه آن سفارشهای گذشته را فراموش می کند و عهد و پیمان را می شکند.
پس باید در هیچ حالی از آن غافل نشده و در لحظه ای آن را به خود وانگذاشت و حالات آن از سه قسم بیرون نیست: یا مشغول طاعتی است، یا معصیتی، یا به امر مباحی، چون اکل و شرب و امثال اینها پرداخته.
پس در حال طاعت باید مراقب آن بود که نیت آن فاسد نشود و میل به ریا و اغراض دیگر نکند و حضور قلب را دست برندارد و ادب پروردگار را نگاهدارد آن طاعت را ناقص نسازد و در حال معصیت باید متوجه آن بود که مرتکب نگردد و آن را ترک کند و اگر از آن سرزده باشد دفعه او را به توبه و إنابه بدارد و او را امر کند که کفاره آن را به جا آورد و در حال اشتغال به امر مباحی متوجه آن باشد که آداب شرعیه آن را به جا آورد مثل اینکه چیزی اگر بخورد دستها را بشوید و بسم الله بگوید.
پس در حال طاعت باید مراقب آن بود که نیت آن فاسد نشود و میل به ریا و اغراض دیگر نکند و حضور قلب را دست برندارد و ادب پروردگار را نگاهدارد آن طاعت را ناقص نسازد و در حال معصیت باید متوجه آن بود که مرتکب نگردد و آن را ترک کند و اگر از آن سرزده باشد دفعه او را به توبه و إنابه بدارد و او را امر کند که کفاره آن را به جا آورد و در حال اشتغال به امر مباحی متوجه آن باشد که آداب شرعیه آن را به جا آورد مثل اینکه چیزی اگر بخورد دستها را بشوید و بسم الله بگوید.
و همچنین سایر آدابی که از برای اکل رسیده و اگر بنشیند، مراقب آن باشد که رو به قبله باشد و اگر بلایی و مصیبتی حادث شود، متوجه باشد که صبر کند و جزع و فرع ننماید و اگر نعمتی به او رسد امر کند او را کند او را که شکر آن نعمت را به جا آورد و او را از غضب و کج خلقی و سخنان ناشایست محافظت نماید و بسیار متوجه نفس باشد که دل را در میدان هوا و هوس نتازد و آن را به فکرهای بیهوده و آرزوهای بی حاصل مشغول نسازد و وساوس شیطانیه و افکار باطله را در آن راه ندهد بلکه فکرهای آن در چیزی باشد که به کار دنیا یا آخرت آن آید و در امری باشد که ثمره بر آن مترتب شود و اگر تواند به نوعی متوجه و مراقب آن باشد که بجز یاد خدا و فکر در عجایب و صنایع او را در آنجا داخل نشود و به غیر از ذکر او در آن خانه راه نیابد چنانکه گفته اند:
پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب
پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم
و به هر شغلی که می پردازم دل را در آن مشغول فکر حکمتهای خدا و صنع و عجایب صنعت او در ادوات و آلات آن کند مثلا در حالات اکل، به نظر بصیرت و عبرت بنگرد که چگونه خدا قوام بدن حیوانات را در آن قرار داده و اسباب آن را مهیا نموده و انواع مأکولات را آفریده در حیوانات قوای چند خلق کرده که به آنها امر خوردن منتظم می گردد و غیر اینها از عجایب حکمت و غرائب صنعت.
و به هر شغلی که می پردازم دل را در آن مشغول فکر حکمتهای خدا و صنع و عجایب صنعت او در ادوات و آلات آن کند مثلا در حالات اکل، به نظر بصیرت و عبرت بنگرد که چگونه خدا قوام بدن حیوانات را در آن قرار داده و اسباب آن را مهیا نموده و انواع مأکولات را آفریده در حیوانات قوای چند خلق کرده که به آنها امر خوردن منتظم می گردد و غیر اینها از عجایب حکمت و غرائب صنعت.
و از جمله اموری که در مراقبه لازم است آن است که در هر حالی از احوال، از حرکت و سکون ملتفت به جانب خدا باشد و او را مراقب خود داند و بداند که خدای تعالی بر ضمیر همه کس آگاه، و به جمیع اعمال و افعالشان بیناست و اسرار دل در نزد او مکشوف و ظاهر است بیشتر از آنچه ظاهر بدن بر مردمان بیدار واضح است.
و خدای می فرماید: «الم یعلم بان الله یری» یعنی «آیا انسان عالم نیست به اینکه خدا همه چیز را می بیند» و در حدیث قدسی رسیده است که «این است و جز این نیست که در بهشت عدن ساکن می شوند کسانی که چون قصد معصیتی کردند عظمت مرا یاد آورند و متوجه من باشند و به این جهت آن را ترک کنند و کسانی که قدمهای ایشان از خوف من خم شد».
و خدای می فرماید: «الم یعلم بان الله یری» یعنی «آیا انسان عالم نیست به اینکه خدا همه چیز را می بیند» و در حدیث قدسی رسیده است که «این است و جز این نیست که در بهشت عدن ساکن می شوند کسانی که چون قصد معصیتی کردند عظمت مرا یاد آورند و متوجه من باشند و به این جهت آن را ترک کنند و کسانی که قدمهای ایشان از خوف من خم شد».
منقول است که «چون زلیخا یوسف علیه السلام را به خلوت طلبید بتی در آنجا بود برخاست و پرده بر آن افکند یوسف گفت: زلیخا تو را چه رسیده است آیا تو از حضور جمادی حیا می کنی و من از حضور پادشاه جبار حیا نکنم؟» و از برای مراقبه حق مراتب بسیار است.
اول درجه آن این است که در همه حال او را مطلع بداند و از ترس او از معاصی او احتراز نماید و می رسد به جایی که نور ظلمت و جلال الهی چنان بر دل بنده تابیده شود که در همه اوقات او را از یاد دنیا و مافیها، بلکه از وجود خود غافل ساخته باشد و پیوسته مستغرق ملاحظه جمال و جلال و عظمت بوده باشد.
اول درجه آن این است که در همه حال او را مطلع بداند و از ترس او از معاصی او احتراز نماید و می رسد به جایی که نور ظلمت و جلال الهی چنان بر دل بنده تابیده شود که در همه اوقات او را از یاد دنیا و مافیها، بلکه از وجود خود غافل ساخته باشد و پیوسته مستغرق ملاحظه جمال و جلال و عظمت بوده باشد.
سوم محاسبه است بعد از عمل، همچنان که بنده باید در اول هر روز وقتی را معین سازد از برای شرط عهد با نفس، همچنین باید در آخر هر روز وقتی را معین کند از برای محاسبه، تا در آن وقت از نفس حساب وصیتهای را که در اول روز کرده بود و عهدهایی را که گرفته بود بکشد و حساب جمیع حرکات و سکنات را از آن بجوید.
همچنان که تاجر در آخر هر سالی با شرکای خود حساب می کند و این امری است که بر هر که متعقد روز حساب، و سالک راه آخرت باشد لازم است.
همچنان که تاجر در آخر هر سالی با شرکای خود حساب می کند و این امری است که بر هر که متعقد روز حساب، و سالک راه آخرت باشد لازم است.
و در اخبار وارد شده است که «از برای عاقل باید در شبانه روزی چهار وقت باشد: یک وقت که با پروردگار خود خلوت کند و راز گوید، و یک وقت که در آن حساب نفس خود را کند، و یک وقت که تفکر در عجائب صنع پروردگار نماید، و یک وقت که مشغول تربیت بدن و اکل و شرب باشد» و از این جهت بزرگان دین، و سلف صالحین، در محاسبه نفس خود نهایت سعی و اهتمام را داشته اند، به نحوی که این را از جمله أمور واجبه خود می شمرده اند و در محاسبه با نفس خود از پادشاه خشمناک شدیدتر، و از شریک لئیم بخیل تر و دقیق تر بوده اند و چنین می دانستند که کسی که محاسبه نفس خود را دقیق تر از محاسبه شریک و عامل خود نکند از اهل تقوی و ورع نیست، بلکه یا اعتقاد به روز حساب ندارد و یا احمق است، زیرا که عاقلی که اعتقاد به شداید عذاب آن روز و رسوایی و فضیحت و حیا و خجلت آن داشته باشد و بداند که محاسبه نفس در دنیا آن را ساقط می کند یا سبکتر می سازد و چگونه آن را ترک می نماید؟!
کامنت ها