ملا احمد نراقی:خورد چون طوطی فریب زاغ شوم روز و شب شد هم نشین با فوج بوم
❈۱❈
خورد چون طوطی فریب زاغ شوم
روز و شب شد هم نشین با فوج بوم
رفت از یادش نوای طوطیان
شد زبانش بسته زان نطق و بیان
❈۲❈
از گل و از گلستان دلگیر شد
از نبات و قند و شکر سیر شد
کرد ایوان شهان را خیر یاد
شد درخت و باغ و بستانش زیاد
❈۳❈
بال رنگارنگ او بر باد رفت
بال افشاندن ورا از یاد رفت
جا گرفت اندر خرابی تنگ و تار
بسترش گه خاک و گه خاشاک و خار
❈۴❈
در خرابی بی پر افتاده به خاک
داده تن تنها و بی کس در هلاک
کنج تنهایی فتاده لوت و عور
دور او بگرفته هر سومار و مور
❈۵❈
بال و پر بشکسته پیکر ناتوان
دیده ها بر کنده ببریده دهان
قصه ی این طوطی مسکین درست
سربسر احوال مرغ جان توست
❈۶❈
آن جزیره این جهان بیوفاست
وندران آن پیر دانا عقل ماست
آن هواها فوج بومند اندر آن
در کمین بنشسته بهر مرغ جان
❈۷❈
اهل دنیا دیو و اهریمن همه
همچو بومانند اندر دمدمه
ز اهل دنیا ای برادر الحذار
الحذار از این گروه دیوسار
❈۸❈
تابکی با اهل دنیا در خصام
روز و شب از بهر دانگی از حرام
نی خبرداری ز مبدء نی معاد
نی کنی از روز مرگ خویش یاد
کامنت ها