ملا احمد نراقی:ای خدا ای چاره ی بیچارگان رهنمای گمرهان آوارگان
❈۱❈
ای خدا ای چاره ی بیچارگان
رهنمای گمرهان آوارگان
ای ز پا افتادگان را دست گیر
ای خلاصی بخش در زندان اسیر
❈۲❈
ای گدایت شاه و شاهانت گدا
بندگانت بر خداوندان خدا
پرتو بود همه از بود تو
هر دو عالم رشحه ای از جود تو
❈۳❈
ای ز جودت هستی کون و مکان
ای ز فیضت ارتباط جسم و جان
انتظام کشور هستی ز تو
ای بلندی از تو و پستی ز تو
❈۴❈
رخ بگردانی اگر یک نیم دم
از جهان چیزی نماند جز عدم
ور براندازی دمی از رخ نقاب
آفتابت جلوه آرد بیحساب
❈۵❈
فاش می گردد که جز تو هست نیست
وانچه را نامند اکنون نیست چیست
می شود پیدا که هستی چیست آن
وانچه را گویند هستی نیست آن
❈۶❈
ای خدا ای پادشاه بی نیاز
ای همه بیچارگان را چاره ساز
من یکی در کار خود درمانده ام
پای در گل دست در سر مانده ام
❈۷❈
در کمند آدمیزادم اسیر
کن نصیری انت یا نعم النصیر
بامدادان چون برون آیم ز کاخ
صد ره افزون بایدم افکند ناخ
❈۸❈
بایدم از سیم و زر خروارها
هم ز ایمان اشتوران پر بارها
علم و قدرت هم محیط کاینات
آبرو افزون زجیحون فرات
❈۹❈
کان یکی جز زر نخواهد هیچ چیز
عذر می نپذیرد و سوگند نیز
وان دگر خواهد ز من ایمان همی
هست شیطان نام او لیک آدمی
❈۱۰❈
دامها گسترده اندر راه من
تا برد ایمان من ای آه من
وان یکی دیگر بکف دارد سبو
صد سبو آورده بهر آبرو
❈۱۱❈
جهل را باور ندارد آن دگر
می نداند آن دگر عجز بشر
جمله اینها در تقاضا و ردا
کز تقاضاشان کنی بر مدعا
❈۱۲❈
صد تقاضای دگرشان در قفا
آید و ناید به سر این مدعا
ور برآوردی تقاضای کسی
عمر در راهش تلف کردی بسی
❈۱۳❈
باز آن بهتر که باشد ای پسر
چشم و گوش از روی نامش کور و کر
راست گویم گر دهی جان عزیز
در ره آن یک زن و فرزند نیز
❈۱۴❈
بهر او تن افکنی اندر تعب
در تکاپو خدمتش را روز و شب
آبرو بر خاک ریزی بی سخن
سیم و زر افشانیش خروار و من
❈۱۵❈
خود نیاسایی پی آرام او
شیره ی جان ریزی اندر کام او
زن فدا سازیش فرزند و عیال
آبرو و دین و ایمان جاه و مال
❈۱۶❈
روزی ار دادی سلامش دیرتر
یا نپرسیدی ز احوالش خبر
پا ز خونت می نه بگذارد فرود
می نبخشد لابه و عجزیش سود
❈۱۷❈
نی پذیرد عذر و نی آرد قبول
حمل بر صحت که آمد از رسول
کامنت ها