ملا احمد نراقی:چشم جمله بر یکی از هر طرف تیر باشد واحد و بی حد هدف
❈۱❈
چشم جمله بر یکی از هر طرف
تیر باشد واحد و بی حد هدف
اینچنین فرمود آن آگاه حق
شد برابر با نفسها راه حق
❈۲❈
راه حق باشد مقابل آشکار
با نفسهای خلایق در شمار
راهها بسیار و مقصدها یکی ست
اختلاف راه لیکن اند کیست
❈۳❈
شعبه ها هستند از یک شاهراه
شاه یکتن باشد و بیحد سپاه
چون درخت و شاخهای بیشمار
یا چو رودی نهرها از هر کنار
❈۴❈
هم یکی باشد ره حق هم هزار
معنی آن را بفهم ای هوشیار
راه را در یکجهت باشد گذر
آن جهت را جاده ها بیحد و مر
❈۵❈
گر فتادی از جهت گشتی هلاک
جاده گر شد مختلف از آن چه باک
آن جهت را کیست دانی رهنمای
ره نمای مرسلین و اولیای
❈۶❈
کاروانسالار این راه درست
مصطفی و مجتبی باشد نخست
از قفای آن شه عرش آشیان
حیدر است و یازده فرزند آن
❈۷❈
جاده های آن جهت را اوستاد
عالمان باشند و اهل اجتهاد
پس جهت چون شد یکی انجام کار
جاده ها یکسر رسد از هر کنار
❈۸❈
این بود مقصود از آنچه شد بیان
کاعتبار اندر جهت دان ای فلان
معنی دیگر هم آن را هست لیک
گر بفهمی گویمت هشدار نیک
❈۹❈
اینجهت آمد مناط اعتبار
هست مقصد غیر آن را واگذار
آن خصوصیات باشد هرچه باش
یار باشد آنجهت دان جمله خاش
❈۱۰❈
خاش اگر فرتوت و زشت افتد چه غم
چون بود فرزند او زیبا صنم
چون بود مقصد رضاجویی شاه
روز هر راهی که می خواهی بخواه
❈۱۱❈
نیک باشد این سخن لیکن بدان
مطلق آن را هست شرطی اندران
طبع شاهنشه لطیف است و غیور
غیرتش پاشید از هم کوه طور
❈۱۲❈
از لطافت کس نیاید غور او
وز غیوری کس نداند طور او
طبع نازک دارد و مشکل پسند
هر نثاری نیست او را در خورند
❈۱۳❈
خود نموده راه خورشیدی خویش
تا رضاجویش نباشد در پریش
نور او افکنده بر راهی تتق
غیرتش فرموده راهی را قرق
❈۱۴❈
لطف او فرموده راهی را خطر
غیرتش سد کرده آن راه دگر
آن شه خوبان چه در سر ناز داشت
بر سر هر ره قرقچی بازداشت
❈۱۵❈
آن یکی ره را گشود و بار داد
رهروش را وعده ی دیدار داد
صد ره دیگر ببست آن تنگبار
گفت از آنها هرکه آید نیست بار
❈۱۶❈
نیست راه کوی ما این راهها
می رود این راهها تا بامها
ای که پویی راه کوی وصل یار
رو بجو راهی که زان راه است بار
❈۱۷❈
خواسته اول ز تو تعیین راه
ترک این جستن بود اول گناه
چونکه جستی باید آن ره را سپرد
هم از آن ره ره به کوی دوست برد
❈۱۸❈
گر روی از غیر آن ره گمرهی
باز گرد ای راه رو گر آگهی
گر جز آنی برده غفلت از رهت
با خطا و جهل کرده گمرهت
❈۱۹❈
با حمیت گردنت را کرده بند
یا سفیهی رو به ریش خود بخند
زین گروه البته بیرون نیستی
لیک بنگر جان من تا کیستی
❈۲۰❈
سعی کن تا راه او جویی همی
چونکه جستی راه او پویی همی
کامنت ها