ملا احمد نراقی:آن یکی می بود در شهری امیر اهل آن شهرش همه فرمان پذیر
❈۱❈
آن یکی می بود در شهری امیر
اهل آن شهرش همه فرمان پذیر
روز و شب در امر و نهیش اشتغال
کوس مالامالش از ضیق نعال
❈۲❈
امر او نافذ چو سلطان ارسلان
حکم او قاطع چو تیغ ایلخان
روزگاری اندر آنجا حکمران
حکم او بر پیر و بر برنا روان
❈۳❈
از حکومت عاقبت معزول شد
بود آکل بعد از آن ماکول شد
خاست از ایوان و در محراب شد
آتش سوزنده بود و آب شد
❈۴❈
دست زد در دامن ورد و دعا
روز و شب در توبه از ظلم و خطا
در عمل عامل یزید ثانی است
عزل چون شد زاهد گیلانی است
❈۵❈
مرشدی گیرادم چابک اثر
من ندیدستم ز عزل استادتر
حاکم منصوب زهر ارقم است
چون شود معزول موم و مرهم است
❈۶❈
حاکم معزول نور دیده هاست
هر فقیری را رفیق و آشناست
میر معزول آنچه اوراد و دعا
خواند اندر مسجد و محرابها
❈۷❈
هیچ سودی ورد روز و شب نکرد
بازگشتی سوی او منصب نکرد
سود فرمان از دو چشمش خواب برد
غفلت و اهمالش از دل تاب برد
❈۸❈
مبرزی اندر میان آن شهر داشت
هرکس آنجا از تقاضا بهر داشت
رفت امیر و بر در مبرز نشست
سی چهل ابریق گل آورد دست
❈۹❈
چید آنها را به صد برگ و نوا
شد امیر مبرز فرمان روا
هرکه ابریقی ز جا برداشتی
او لوای امر و نهی انباشتی
❈۱۰❈
این یکی بگذار و بردار آن دگر
آن دگر برداشت ز آنهم رهگذر
هین مرد زین راه و از آن راه رو
نشکنی ابریق از آن غافل مشو
❈۱۱❈
ای در این مبرز تو این ابریق دار
دست از این ابریق و این مبرز بدار
رو به شهر خویش آنجا شاه باش
صاحب تاج و نگین و گاه باش
❈۱۲❈
گر همی خواهی بزرگی رو دلیر
کشوری بگشا و اقلیمی بگیر
چونکه اقلیمی گرفتی بیدرنگ
بهر اقلیم دگر بستان بدنگ
❈۱۳❈
این شهان را بین که با این روز تنگ
شیشه ی دورانشان در دست سنگ
نی شهان بل کودکان نی سوار
نی شهان بل افجگان کشت زار
❈۱۴❈
تا زمانی عانیش ده یا که بیست
بلکه آنهم جز گمان و وهم نیست
می نیابند از جهانگیری ستوه
سر بکف بگرفته اندر دشت و کوه
❈۱۵❈
ای تورا صد ملک جاویدان به راه
وی مکلل بهر تو دیهیم و گاه
ای کلید ملک جان در مشت تو
خاتم جم در کهین انگشت تو
❈۱۶❈
از چه حیرانی چنین و سر به پیش
همچو طفلان ریده ای در زیر خویش
دست و پای خود چرا گم کرده ای
تو مگر تاتوله یا می خورده ای
❈۱۷❈
یا تورا جادوگری از راه برد
یا چو هاروتت کسی در چاه برد
ورنه برخیز و قدم در راه نه
یک قدم اندر سفیر چاه نه
❈۱۸❈
رنج بالله یک دو روزی بیش نیست
راه چندانی تورا در پیش نیست
راه نزدیکست و مقصد بس بزرگ
یوسف اینجا و تو هم آغوش گرگ
❈۱۹❈
گر به چشمت راه دور آید ولی
چشم تا بر هم زنی در منزلی
در ورای منزلت هم منزل است
وه چه منزل گلشن جان و دل است
❈۲۰❈
همچنین هر منزلی را در قفا
منزلست و معدن نور و صفا
وه چه منزل کشور ملک ابد
روشن از نور خداوند احد
❈۲۱❈
ای برادر ساعتی هشیار شو
طالب آن عالم انوار شو
تا رسانندت بجایی کز بیان
هست بیرون وز عقل نکته دان
❈۲۲❈
همچو آن مؤمن که شد زاغوش حور
تا لب سرچشمه ی دریای نور
کامنت ها