ملا احمد نراقی:از برای اهل قرب بارگاه هست آن را طاعت و این را گناه
❈۱❈
از برای اهل قرب بارگاه
هست آن را طاعت و این را گناه
زانکه بیند آن نبیند آنچه این
شاه را بیند به خود هرجا قرین
❈۲❈
آن بود در بزم و این بیرون در
این بر شاه وز شه این بی خبر
آنچه در بیرون در باشد روا
کی روا باشد به بزم پادشا
❈۳❈
نکته ی دیگر بود در این خبر
گوش دار و بشنو از من ای پسر
این یکی چون قدر شه نشناخته
نرد عشقی با خیالش باخته
❈۴❈
طاعت خود را همی بیند صواب
خواندش طاعات و زان جوید ثواب
آن یکی از شه چه آگه تر بود
این عملها نزد او ابتر بود
❈۵❈
آن یکی بیند عمل نسبت به خویش
این یکی شه را و اعمال پریش
مرد عامی کرد یک رکعت نماز
چشم او بر راه گردونست باز
❈۶❈
تا مگر جبریل می آید کنون
وحی و الهام آیدش بیچند و چون
گر گدایی را ببخشد درهمی
پرکند از صیت احسان عالمی
❈۷❈
خواصگان در خون خود غلتند باز
از حیا و شرم در عجز و نیاز
جان دهند و آستین بر چشم تر
کاین نباشد لایق آن خاک در
❈۸❈
آری آری نیم جانی سست و مست
ای خدا کی لایق درگاه توست
با منی از چرک و خون آکنده ای
کهنه انبانی چرا پس ژنده ای
❈۹❈
من که باشم جان کنم در کار تو
جان چه باشد تا کنم ایثار تو
چون ندارم لیک غیر از نیم جان
وین بدن را هم دو مشت استخوان
❈۱۰❈
هردو را سازم فدای راه آن
گو به راه تو فدا کرده است جان
جان فدای آنکه جان بهر تو داد
هم به خون خود براهت اوفتاد
❈۱۱❈
جان فدای آنکه بیند روی تو
یا رهی دارد شبی در کوی تو
جان من بادا فدای آن زبان
کو به نام تو بگردد در دهان
❈۱۲❈
جان به قربان زبانی کو شبی
با نشاط دل بگوید یا ربی
جان فدای آن دو دست ارجمند
کان به دربارت سحر گردد بلند
❈۱۳❈
جان فدای خاک آن پایی که شاد
نیم شب در حضرت تو ایستاد
گر نه جانم بهر اینها هم سزاست
جان فدای هرچه در ملک شماست
❈۱۴❈
هرچه باشد در جهان چون شد از آن
جان فدای هرچه باشد در جهان
هرچه هست اندر جهان چون از تو هست
هرچه دارم من فدای هرچه هست
❈۱۵❈
خودفروشیها بس است ای بوالفضول
تو چه داری و که باشی ما تقول
این سخن بگذار و سر کن داستان
از تمام داستان راستان
❈۱۶❈
باقی حال ملایک با خلیل
باز گو ای اهل محفل را دلیل
کامنت ها