ملا احمد نراقی:کو همه در راه یار ایثار کرد هم تن و هم جان فدای یار کرد
❈۱❈
کو همه در راه یار ایثار کرد
هم تن و هم جان فدای یار کرد
چون شنید از جبرئیل او نام دوست
آمدش در گوش جان پیغام دوست
❈۲❈
گفت وه وه از کجا بود این نوا
تا تن و جان را کنم بر آن فدا
کیست این گوینده ی پیغام دوست
تا کنم جان را نثار نام دوست
❈۳❈
بلکه گر بهتر ز جان بودی مرا
کردمی بر نام جان بخشش فدا
دیده بگشود از یمین و از یسار
کز کجا بود این نوای جان شکار
❈۴❈
نوجوانی دید بالای تلی
کوه و دشت از نور رویش منجلی
گفت کو را ای جوان نیکخوی
بار دیگر نام آن یکتا بگوی
❈۵❈
آنچه دارم نیمی از آن مال تو
من فدای حال تو و قال تو
بار دیگر عندلیب خوش نوا
نغمه سر کرد از نوای جانفزا
❈۶❈
یاد کرد آن طوطی از هندوستان
داد هندستان به یاد طوطیان
بلبلی بر یاد گلشن زد نوا
عندلیبان را همه دل شد ز جا
❈۷❈
شعله زن شد آتش شوقش چنان
که نه خود دانست و نه جسم و نه جان
آری آری یاد جانان خوش بود
یادشان در سینه چون آتش بود
❈۸❈
چون زند در خرمنی آتش شرر
شعله اش هر لحظه گردد تیز تر
گفت با او کی جوان بار دگر
نام آن یکتای بی همتا ببر
❈۹❈
آنچه من دارم سراسر زان تو
هم تن و هم جان من قربان تو
گفت یک بار دگر آن جبرئیل
نام آن یکتای بیمثل و عدیل
❈۱۰❈
شوق ابراهیم صد چندان فزود
کی ز نام آب تشنه شد ورود
واله و شیدا فتاد آنجا بروی
هر بن مویش همه سبوح گوی
❈۱۱❈
گه فتادی واله و حیران به خاک
گاه کردی جامه بر تن چاک چاک
گه نشستی و گهی برخاستی
گه شدی افزون و گاهی کاستی
❈۱۲❈
گه چو گل در صبحدم خندان شدی
گه چو ابری در چمن گریان شدی
چون خیال او تورا مجنون کند
پس نمی دانم وصالش چون کند
❈۱۳❈
این بود تأثیر تصویر و خیال
پس اثر یا رب چه باشد در وصال
نام او تاراج در جانها کند
روی او یارب چه توفانها کند
❈۱۴❈
گفت دیگر من ندارم یک تسو
بار دیگر نام او گو بهر او
بار دیگر آن همایون پر هما
لب گشود آنجا به تسبیح خدا
❈۱۵❈
کرد گویا نام آن سلطان فرد
با خلیل الله نمی دانم چه کرد
پس خلیل الله بگفت ای حق پرست
آنچه من دارم همه زان تو است
❈۱۶❈
گرد آور جمله را با خود ببر
باز اگر می خواهی اینک جان و سر
گفت او را جبرئیل ای باوفا
مرحبا صدمرحبا صد مرحبا
❈۱۷❈
جبرئیلم من نخواهم ملک و مال
این و صد این مر تورا بادا حلال
هر دو عالم در وفایت غرق باد
افسر خلت تورا بر فرق باد
❈۱۸❈
آفرین بر همت والای تو
زیب خلت خلعت بالای تو
این بگفت و کرد او بدرود و رفت
کرد پرواز و گذشت از چار و هفت
❈۱۹❈
این ز پنج و شش شد آن از هفت و چار
چار و هفت و پنج و شش آمد حصار
نفس را باشد حصار این چار حد
راه او زین چار حد گردید سد
❈۲۰❈
چون شود در خواب فارغ از خواس
می کند از شمع تجرید اقتباس
با ملایک باشد او را اعتناق
دور از ضیق النفس در اختناق
❈۲۱❈
چون بمردن وارهد از شش جهات
هم از این چار اسطقس بی ثبات
هم از این نیلی حصار هفت طاق
زین سرای تنگ فیروزج رواق
❈۲۲❈
وارهد از محبس و زندان تنگ
دور گردد زین قرینان مژنگ
سر برآرد از فضای عالمی
کاینجهان باشد ز دهلیزش خمی
❈۲۳❈
لیکنش واحسرتا او را اگر
اندرین زندان نرسته بال و پر
مرغ بی پر از قفس چون شد برون
باشدش دل از غم پرواز خون
❈۲۴❈
طایری کان را نه بال و پر بود
از گلستانش قفس خوشتر بود
خاصه گر آن را بود زنجیرها
هم بگردن هم به بال و هم به پا
❈۲۵❈
مرغ بی پر را قفس مأمن بود
چون برون شد طعمه ی برزن بود
آنکه از زندان برندش پای دار
باشدش زندان بهشت نوبهار
❈۲۶❈
زین سپس گویند آن کفار رد
بعد مردن لیسنا کنا نرد
در جهان جان و گلزار ارم
یاد آرند از چنین زندان غم
کامنت ها