ملا احمد نراقی:همچو اختر روز کاندر آسمان نی ز جرم و نی ز نور آن نشان
❈۱❈
همچو اختر روز کاندر آسمان
نی ز جرم و نی ز نور آن نشان
گفت با کیوان یکی ایوان نشین
کای در ایوان فلک مسند گزین
❈۲❈
ای ز نورت چرخ هفتم راضیا
هفت گردون از بهایت بابها
بینمت شبها در این نیلی حصار
نور افکن از یمین و از یسار
❈۳❈
اندرین میدان به جولان و طرید
در امان از لیت لیت و کید کید
گاه می تازی ز مغرب سوی شرق
گاه کشتی می کنی در غرب غرق
❈۴❈
گاه با بهرام سفاکی به جنگ
گه در آغوش آوری ناهید تنگ
گاه با ماهی به مهر و گه به خشم
گاه در چشمک زدن هر سو به چشم
❈۵❈
خور ز خاور چون برون آورد سر
نی ز تو ماند نشانی نی اثر
نی تو پیدا در سمک نی در سما
می ندانم می گریزی تا کجا
❈۶❈
یا شوی در روز فانی ای عجب
بسته گویا جان تو با جان شب
یا بود خورشید عزرائیل تو
یا تو هابیلی و آن قابیل تو
❈۷❈
گفت نی نی من همان هستم که شب
در فلک بودم به صد شور و طرب
نی گریزم نی شوم فانی و نیست
نی ز خورشیدم گله نی داوری ست
❈۸❈
لیک پیش هست او من نیستم
او اگر خود هست پس من چیستم
پیش نور او نتابد نور من
دیده ها گردند ازین رو کور من
❈۹❈
دیده ای کان نور را بینا شود
کی دگر بر چهره ی من وا شود
هر که دید آن نور با صد زیب و فر
نور من کی دید او را در نظر
❈۱۰❈
قطره را بینی اگر تنها بود
چون به بحر افتاد کی پیدا بود
کامنت ها