ملا احمد نراقی:این فنا نبود مقام هرکسی مسند سلطان کجا و هر خسی
❈۱❈
این فنا نبود مقام هرکسی
مسند سلطان کجا و هر خسی
این فناء اهل قربست و وصول
چون شدی واصل تورا یابد حصول
❈۲❈
مخلصین را هم فناء دیگرست
زان فناشان تاج عزت بر سر است
این فنا را خود بود در نزد دوست
خویش را دیدن که یک رشحه ازوست
❈۳❈
ذات وصف فعل خود دیدن عیان
خویش را لیکن ندیدن در میان
دیدن اینها ولی بی خویشتن
دیدن خود بی خود اندر انجمن
❈۴❈
از خودی خود چنان گشتن رها
که نه خود ماند دگر نی من نه ما
همچو آن نور ضعیف ماهتاب
در بر دریای نور آفتاب
❈۵❈
پرتوی گر ماه دارد از خور است
ماه بی خور خود سیاه و ابتر است
گرنه با خورشید باشد روبرو
جز سیه رویی چه باشد مه بگو
❈۶❈
گر نباشد نور خورشید علا
آنچه باشد جز سیاهی کم بها
اینچنین باشند یکسر کاینات
هم به فعل و هم به وصف و هم به ذات
❈۷❈
نیست ممکن راز خود چیز دگر
جز سوادالوجه امکان ای پسر
آنچه دارد جمله نور مه شمار
پیش ذات و وصف فعل کردگار
❈۸❈
این مثال است ای برادر این مثال
این زبانم لال بادا لال لالا
نسبت خورشید و مه اینجا خطاست
این نهایت دارد و آن بی انتهاست
❈۹❈
از پی تمثیل گویم این سخن
ای خدای ذوالمنن بگذر ز من
ممکن ار دارد وجودی از حق است
پرتوی از آن وجود مطلق است
❈۱۰❈
نی به این معنی که خود دارد وجود
کی توان از شب سیاهی را زدود
کی توان گفتن زمین نورانی است
بلکه خاک تیره و ظلمانی است
❈۱۱❈
گرچه یابد روشنی از آفتاب
آفتاب اندر رکابش انقلاب
جلوه ای کرده است خورشید قدم
پرتوش افتاد بر دشت عدم
❈۱۲❈
صبح هستی اندر آن کشور دمید
این نمایشها در آنجا شد پدید
هرچه بینی در جهان غیر از خدا
جملگی هیچند و معدوم و فنا
❈۱۳❈
جملگی بودند از عهد قدم
منغمر در بحر ظلمات عدم
جملگی مدهوش خواب نیستی
مستتر اندر حجاب نیستی
❈۱۴❈
جمله در خواب عدم ظلمت نشین
اندر آن بیغوله در ظلمت دفین
کامد آن بیغوله را وقت سحر
صبح دولت از افق برداشت سر
❈۱۵❈
شقه ای از نور خورشید وجود
اندر آن دریای ظلمت رخ نمود
هرکه از خواب عدم بیدار شد
هر که مست نیستی هشیار شد
❈۱۶❈
از فروغش شد نمایان صد هزار
نوعروسان شد پر از رنگ و نگار
لمعه ای تابید بر غیب و شهود
عالم غیب و شهادت در گشود
❈۱۷❈
این نمایشها ز نور روی اوست
عطرها از گلبن خوشبوی اوست
شد عیان افعال اوصاف ذوات
پس ز نور فعل نور و وصف ذات
❈۱۸❈
نیستی شان از خود و هست از خداست
هستشان از نور مهر کبریاست
رو بخوان از آن کتاب بی قصور
ای برادر آیه الله نور
❈۱۹❈
رو ز شاه دین شنو یا من اخاء
کل شیئی نور وجهه بالملاء
هیچ باشد هرچه باشد جز ازو
هیچ میدان خویشتن را ای عمو
کامنت ها