ملا احمد نراقی:همچو آن دیو رجیم کشتنی کو گذشت از حد خود از رهزنی
❈۱❈
همچو آن دیو رجیم کشتنی
کو گذشت از حد خود از رهزنی
پا ز حد خویش بالاتر نهاد
راه و رسم بندگی از دست داد
❈۲❈
شعله ی غیرت سراپایش بسوخت
آتش لعنت به جانش بر فروخت
رانده شد از عالم کروبیان
در زمین افتاد خوار و مستهان
❈۳❈
سالهای بیشمار اندر سپهر
آن بقامت بدقرین ماه و مهر
بر فراز آسمان پرچم زدی
با ملایک بال و پر برهم زدی
❈۴❈
چون نکرد او سجده ی آدم قبول
کوکب بختش فتاد اندر افول
خوار و زار و رانده ی درگاه شد
از فراز مه به قعر چاه شد
❈۵❈
عزو تمکینش همه برباد رفت
علمهایش سربسر از یاد رفت
آری آری ظلمت و دود گناه
خانه ی دل را کند تار و سیاه
❈۶❈
در قفا هر ظلمتی را ظلمتی ست
هرگنه نساج و پرده غفلتی ست
علم را در دل ملک می آورد
چون سیه شد کی ملک داخل شود
❈۷❈
دل تورا آیینه ی نورانی است
وز خدای عالم ربانی است
دل چو مرآت است و صورتهای غیب
منعکس گردد در آن بی شک و ریب
❈۸❈
لیک تا آیینه زنگاری بود
کی در آنجا صورتی ساری بود
پاک کن آیینه ی دل را ز زنگ
عکسها بنگر در آن پس رنگ رنگ
❈۹❈
پاک کن از روی دل زنگار را
کن تماشا عالم اسرار را
زنگ از دل ای برادر دور کن
وانگهی سیر جهان نورکن
❈۱۰❈
دل اگر چه زنده ی آب و گل است
جانب چپ زین ره او را منزل است
چون یمین زیبنده تر بود از یسار
شد در اقلیم یمین آنجا قرار
❈۱۱❈
سینه راهست از یمین راهی نهان
سوی ملک نور و شهر لامکان
لحظه ای گر شرح صدری دیده ای
آنچه من گفتم نکو فهمیده ای
❈۱۲❈
آنچه می بینی ز نور انبساط
جمله را اندر یمین بینی بساط
کامنت ها