ملا احمد نراقی:آن فلان بی رحم با دندان گزید گوشهایم را کنون خون زان چکید
❈۱❈
آن فلان بی رحم با دندان گزید
گوشهایم را کنون خون زان چکید
گوش من بگرفت با دندان زکین
پاره کرد از زخم دندان آن لعین
❈۲❈
قاضیا هستی تو چون میزان حق
نشر کن در حق من دیوان حق
قاضیا مقراض جنگی و جدال
قاطع هر فتنه ای و قیل و قال
❈۳❈
از قضایت متنفی کن جوش من
تا به محشر حلقه کن در گوش من
غافلند این ظالمان از روز داد
ورنه کی کردند این ظلم و فساد
❈۴❈
پرده ی غفلت فرو هشته به دل
روی مرآت دل اندوه به گل
گفت قاضی قنبر و کافور را
سوی من آرید آن مغرور را
❈۵❈
تا به ضرب دره پشتش بشکنم
هم به حبسش در سیه چال افکنم
یا دیت از او ستانم یا قصاص
نیست او را رای غیر این مناص
❈۶❈
حکم حق است و مناص از آن بدان
الحیوة فی القصاص از بر بخوان
ظاهرش یعنی حیوه این و آن
قاتلان را هست چون پروای جان
❈۷❈
پنجه نالایند بر خون کسی
وارهد از تیغ و خنجرشان بسی
معنی دیگر حیوة قاتل است
نی حیوتی اندرین آب و گل است
❈۸❈
بل حیوة جاودان در ملک خاص
زانکه یابد زندگانی از قصاص
مرده بود او از ستیز و ترکتاز
از قصاص او زندگانی یافت باز
❈۹❈
حکم حق را دان مسیح مردگان
بخشد ایشان را حیوة جاودان
آب حیوان است اندر بندگی
هر که زان نوشید یابد زندگی
❈۱۰❈
زندگی خالی از بیم ممات
تا ابد او را بود نعم الحیات
از عدم آدم جمادی مرده شد
نی نشاطی یافت نی افسرده شد
❈۱۱❈
از عنایت یک نظر بر وی فتاد
پس نبات نیم حس از وی بزاد
پس بنامی گوشه ی چشمی گشود
زان نظر حیوان ز نامی رخ نمود
❈۱۲❈
یکنظر دیگر به حیوان باز کرد
بیضه بشکست و بشر پرواز کرد
گشت پیدا آدمی نیم جان
نیم جانی داشت آن هم ابرمان
❈۱۳❈
او نه میت بود نه حی درست
زندگانی دارد اما سست و مست
نی حیات و نی ممات او را تمام
بلکه امر بین امرین ای همام
❈۱۴❈
آدمی نی زنده و نی مرده است
در میان این دو پا افشرده است
جمله اوصافش چنین است از نخست
شرح آن خواهی ز من بشنو درست
❈۱۵❈
علم او و اختیار قدرتش
هم حیاة و هم کمال و حشمتش
کامنت ها