ملا احمد نراقی:آمد اسماعیل روزی از شکار شامگه بر اشهب دولت سوار
❈۱❈
آمد اسماعیل روزی از شکار
شامگه بر اشهب دولت سوار
شمع رخسارش به مهر افروخته
عالمی پروانه سانش سوخته
❈۲❈
زلف پیچاپیچ اندر دوش او
گوشوار حسن اندر گوش او
چشمها مخمور و لب شکرفشان
چهره پر خون زلفها عنبرفشان
❈۳❈
خط مشگین گرد رخسارش عیان
چون بنفشه زار گرد گلستان
قامتی شمشاد آن را باج ده
عشوه ی عالم همه تاراج ده
❈۴❈
از ره آمد راست تا نزد خلیل
بوسه زد بر دست آن شاه جلیل
دست در گردن درآوردش پدر
در کمان شد تیر گفتی جلوه گر
❈۵❈
همچو گل بشکفت از دیدار او
بوسه داد از مهر بر رخسار او
گلبن عزت شکفتن ساز کرد
غیرت حکمت عتاب آغاز کرد
❈۶❈
غیرت حق ریخت طرح تازه ای
باز شد از امتحان دروازه ای
دل یکی و دوستی باشد یکی
ورنه نبود دوستی آن بیشکی
❈۷❈
جز مگر آن دوستی از بهر دوست
باشد آنهم فی الحقیقه حب دوست
غیر لیلی در دل مجنون نبود
سر بجز بر خاک راه او نسود
❈۸❈
گر سگی در کوی لیلی یافتی
سوی او چون عاشقان بشتافتی
گرد او گشتی به صد شوق و شعف
خاک راهش بوسه دادی هر طرف
❈۹❈
این نبود از عشق آن سگ ای پسر
عشق لیلی بود در آن مستتر
زین سبب در عشق هرکو صادق است
بر همه اجزای عالم عاشق است
❈۱۰❈
هرچه بیند چونکه می بیند ز دوست
لاجرم او عاشق و مفتون اوست
خواجه تاشانند در یک بارگاه
بندگان حضرت یک پادشاه
❈۱۱❈
این سبب در جمله عالم جاری است
حب جمله در دلش زاین ساری است
در گروهی باشد اسباب دگر
راه حب و دوستیشان بیشتر
❈۱۲❈
آن سببها جمله برگردد به دوست
مرجع آنها چه وا بینی هم اوست
در گروهی صد چه آن اسباب هست
بهر بغض و خشم فتح الباب هست
❈۱۳❈
مرجع آن خشم و آن بغض ای لبیب
چونکه بینی نیست جز حب حبیب
حب فی الله بغض فی الله را بخوان
مرجع هر حب و بغضی را بدان
❈۱۴❈
هرچه جز این حب نباشد جز وبال
هرچه جز این بغض انجامش سگال
دوستی گر بهر غیر حق کنی
عاقبت زاید از آن صد دشمنی
❈۱۵❈
گر نهال دوستی جز بهر او
جز عداوت نیست بارش ای عمو
دشمنیهایی که جز بهر خداست
دشمنی با خود بود اینست راست
❈۱۶❈
دوستی و دشمنی جز بهر او
خواه آن یا زشت خواهی یا نکو
آن ندارد جز پشیمانی ثمر
این نبخشد هیچ سودی جز ضرر
❈۱۷❈
آنچه گفتم آزمودم بارها
دیده ام زین خار و بن بس خارها
باورت گر نیست اینک امتحان
تا ببینی آنچه من دیدم عیان
❈۱۸❈
دوستی جز بهر آن سلطان مکن
ای برادر نیست غیر از خاربن
دشمنی جز بهر او ای جان من
نیست جز تیشه به پای خویشتن
❈۱۹❈
چند در اصطبل و مطبخ ای اخی
همسری با ساربان و مطبخی
جان نفرسودت ازین گند و بخار
دل نه بگرفتت ازین دود و غبار
❈۲۰❈
آشنایی گر کنی با شاه کن
حکم بر گردون و مهر و ماه کن
باز شو بر ساعد سلطان بپر
تابکی چون خرمگس بر فرج خر
❈۲۱❈
عندلیبی شو به گلشن جای گیر
چون جعل تا چند در سرگین اسیر
الغرض چون مهربانی با پسر
کرد آغاز آن خلیل خوش گهر
❈۲۲❈
غیرت حق گفت با جان خلیل
یکدل و دو مهر باشد مستحیل
افکنم اکنون تورا در آزمون
ابتلاها آرمت از حد فزون
کامنت ها