ملا احمد نراقی:آن شنیدی که سلیمان نبی خواست دستوری ز یزدان غنی
❈۱❈
آن شنیدی که سلیمان نبی
خواست دستوری ز یزدان غنی
تا صلای عام سلطانی کند
هرچه جاندار است مهمانی کند
❈۲❈
گفت یا رب جمله را روزی ز توست
فرخی و فر فیروزی ز توست
روزی و روزی خور و روز از تو است
شام قدر و صبح نوروز از تو است
❈۳❈
خوشه از تو خرمن از تو نان ز تو
دست گیرا از تو و دندان ز تو
چشمه ی آب از تو سیرابی ز تو
خرمیها از تو شادابی ز تو
❈۴❈
من که باشم تا کسی را نان دهم
قطره ی آبی به یک عطشان دهم
لطفها را چونکه باید واسطه
شاید از روزی شوم من رابطه
❈۵❈
واسطه اندر میان انداختی
کار عالم از وسایط ساختی
واسطه نز راه عجز و حاجت است
واسطه از کبریا و عزت است
❈۶❈
حسن تکلیف این وسایط را سبب
شد وگرنه بید می دادت رطب
این سببها جمله آمد ابتلا
ابتلا از بهر ما آمد بلا
❈۷❈
ورنه شه را با سببها کار نیست
بی سبب کاری به او دشوار نیست
صد سبب را گر کند بی فایده
بی سبب گاهی دهد صد عایده
❈۸❈
صد سبب را گاه سوزد بال و پر
بی سبب گه می رساند صد اثر
هم سبب از او سبب سازی ازو
بر سبب تأثیر پردازی ازو
❈۹❈
سوزد و سازد کسی را کار نیست
هیچکس را زهره ی گفتار نیست
می دهد گیرد این طرار کیست
کار خود پنداری این پندار چیست
❈۱۰❈
چون سلیمان کرد دستوری طلب
آمدش دستور از دربار رب
کامنت ها