ملا احمد نراقی:گفت پیغمبر به پیغام آورش کاین حسین و این سر و این پیکرش
❈۱❈
گفت پیغمبر به پیغام آورش
کاین حسین و این سر و این پیکرش
کاش بودی صد حسینم در جهان
کردمی قربان آن سلطان جان
❈۲❈
گر حسین بن علی جان من است
جان دل خوش بهر سلطان من است
گفت جبریل ای شه دنیا و دین
ای امام خلق ای حق را امین
❈۳❈
شرط این سودا بود اذن حسین
هم رضای آن شفیع خافقین
گفت باید با حسین این راز را
گفت هم انجام و هم آغاز را
❈۴❈
پس طلب کرد آن شه گردون بساط
نور چشم خویش را با صد نشاط
گفت با او از کرامتهای دوست
وان نظرها و عنایتهای دوست
❈۵❈
وان سر ببریده از او خواستن
وز سر جان بهر او برخاستن
خون خود را در ره او ریختن
خاک غم بر فرق عالم بیختن
❈۶❈
جان شیرین در رهش درباختن
سوختن پروانه سان و ساختن
این بشارت چون شنید آن سبط پاک
رخ نهاد از بهر شکر حق به خاک
❈۷❈
از پی تعظیم و تمجید و نیاز
هم رکوع آورد بهر حق نماز
پس شکفتش همچو گل آن رخ که ماه
سجده آوردی برش هر شامگاه
❈۸❈
از نشاطش آن رخ گلگون شکفت
با تبسم یا حیا و شرم گفت
من که باشم تا مرا باشد سری
یا بود جانی مرا یا پیکری
❈۹❈
جسم و جانم جمله در فرمان اوست
لایق او گر بود قربان اوست
گرنه جان از بهر او می دادمی
جان شیرین مژدگانی دادمی
❈۱۰❈
لیک دارم از خدا من یک امید
گر برآرد نیست ز الطافش بعید
رخصتم بخشد که بهر عاصیان
در صف محشر گشایم من زبان
❈۱۱❈
تا زبان عذرخواهی وا کنم
جرمشان با مغفرت سودا کنم
چون برافتد پرده ای از انجمن
در شفاعت برگشاید دست من
❈۱۲❈
جان خود قربان امت می کنم
می دهم جان و شفاعت می کنم
وحی آمد سوی پیغمبر ز رب
ما بدادیم آنچه کرد از ما طلب
❈۱۳❈
ما نخستین قطره خونش را بها
از شفاعت می دهیم ای ذوالبها
وعده ی قربانی اش را ذوالجلال
پس معین کرد روز و ماه و سال
❈۱۴❈
کربلاشان شد منی عاشور عید
کس چنین عیدی به عالم کی شنید
عید جمعی را و جمعی را عزا
دیده کو تا با حقیقت آشنا
❈۱۵❈
کو دلی اینجا بفهمد سوگ و سور
تا که را ماتم شد و کی را سرور
دوستان را تا قیامت ماتم است
سر به جیب درد و زانوی غم است
❈۱۶❈
ای پی تسلیم و فرمان اله
برد آن شب در حساب سال و ماه
وعده اش را چون شد ایام وفا
بارها بستند سوی کربلا
❈۱۷❈
ای مدینه جامه نیلی کن به بر
از غم افشان خاک و خاکستر بسر
کامنت ها