ملا احمد نراقی:سر سراسیمه برآورد آفتاب چهره ی افروخته با اضطراب
❈۱❈
سر سراسیمه برآورد آفتاب
چهره ی افروخته با اضطراب
جست بیرون از نهان دیوانه وار
خویش را می زد همی بر کوهسار
❈۲❈
خون فشان از هر کناره زرد روی
سر برهنه بی حجاب آشفته موی
مشتری عمامه از تارک فکند
زهره بر سر گیسوان خویش کند
❈۳❈
از غضب بهرام تیغ خود شکست
خامه تیر افکند از حیرت ز دست
رخ نهفت اندر حجاب خاک ماه
هم ز ایوان رفت کیوان سوی چاه
❈۴❈
گشت پیدا تیغ خور از خاوران
از لب آن خون به بحر و بر روان
یکه تاز چرخ این نیلی حصار
تاخت بیخود و کله بر کوهسار
❈۵❈
از شعاعش نیزه ی خطی بکف
یا مبارزگو دوید از هر طرف
آمد از گلدسته ی عرش این ندا
این ندایی بل صدای آشنا
❈۶❈
ارکبوا یا قوم یا جندالاله
ای سپاه پادشاه کم سپاه
ارکبوا یا قوم یا حزب الوفا
انهضوا جولوا بمیدان الولا
❈۷❈
رخش همت را به زیر ران کشید
رخت عزت سوی علیین کشید
مؤمن و کافر بهم آمیختند
کفر و دین با یکدیگر آویختند
❈۸❈
نور و ظلمت گشت با هم ممتزج
با ملک اهریمن آمد مزدوج
ای زمین کربلا غماز شو
کفر و دین از یکدگر ممتاز شو
❈۹❈
هان و هان ای دین برون آ از غلاف
هین بده با کفر در میدان مصاف
حمله آرید ای گروه نوریان
ناریان را فاش سازید و عیان
❈۱۰❈
ای فرشته صورتان و سیرتان
پرده بردارید از این اهریمنان
العجل یا جندنا نحو القتال
هین درآویزید شیران با شغال
❈۱۱❈
پنجه ای ای شیر مردان وا کنید
روبها را روبهی پیدا کنید
لاف شیری می زنند این روبهان
روبهی شان را کنید اکنون عیان
❈۱۲❈
چون برآمد خور ز بحر قیر فام
سر برآوردند شیران از کنام
تیغها بر کف بروها پر ز چین
در ره جانانه جان در آستین
❈۱۳❈
طایران گلستان لامکان
بالها بگشوده سوی آشیان
گوشها بر حکم و چشمان بر زمین
تا چه فرماید شه دنیا و دین
❈۱۴❈
ناگهان آمد برون از خیمه شاه
طعنه زن نورش به نور مهر و ماه
گفت یاران وقت جانبازی رسید
وقت اقبال و سرافرازی رسید
❈۱۵❈
تیرها می بارد از شست قضا
سینه ها باید هدفشان سینه ها
تیغها می آید از دست قدر
ای خوشا آنکس که پیش آورد سر
❈۱۶❈
عید قربان است میدان رضا
هرکه را باشد سر ما الصلا
چون شنیدند این وفاداران ز شاه
بر مه افکندند از شادی کلاه
❈۱۷❈
جمله افتادند چون دریا به جوش
جمله چون رعد آمدند اندر خروش
جمله اسپرها به دوش انداختند
هم سر و هم سینه اسپر ساختند
❈۱۸❈
جمله بوسیدند پایی را که ماه
بوسه دادی بر کفش هر شامگاه
کان فدایت هم سر و هم جان ما
هم زن و فرزند و خانمان ما
❈۱۹❈
هرچه فرمایی همه گوشیم گوش
هم نهاده در ره هر گوش هوش
از تو یک فرمان ز ما جان باختن
یک اشاره از تو از ما تاختن
❈۲۰❈
آن امیران در سخن با شاه کل
کامد از میدان کین بانگ دهل
صیحه ی هل من مبارز شد بلند
شور در شیران ملک جان فکند
❈۲۱❈
شور هل من رخصة نحو القتال
فی قتال اهل کفر والضلال
رخصتی ای شاه شهرستان دین
تا برون آریم دست از آستین
❈۲۲❈
روبهان را پوست از سر برکشیم
جمله را در خاک و خاکستر کشیم
جسمشان در چاه بر زین افکنیم
روحشان در قعر سجین افکنیم
❈۲۳❈
پاک سازیم این جهان از لوثشان
نی از ایشان نام ماند نی نشان
خاک را از خونشان رنگین کنیم
این جهان را رشک فروردین کنیم
کامنت ها