ملا احمد نراقی:دیگری در کار زرع است و شیار نی شبش آرام و نی روزش قرار
❈۱❈
دیگری در کار زرع است و شیار
نی شبش آرام و نی روزش قرار
بگذرد گر در هوا فوجی جراد
او همی خواند اعوذ وان یکاد
❈۲❈
روز در کناسی و سرگین کشی
شب ز بیم عاقبت دل آتشی
کشت من امسال آیا چون شود
دخل آن از پارکاش افزون شود
❈۳❈
نی کجا گردد فزون باران کجاست
کشت من امسال می دانم هباست
گه گرفتار تقاضای خراج
گه از او دیوانیان خواهند باج
❈۴❈
شد بهار گشت و وقت بوستان
وقت گل گشت و چمن با دوستان
خواجه ی ما را کجا باشد فراغ
کی تواند کرد سیر دشت و باغ
❈۵❈
رنج باغ از خواجه سیر از این و آن
کشت دشت از او و گشت از دیگران
وان دگر تاجر نه شب دارد نه روز
نی بیاد آمد به بهمن نی تموز
❈۶❈
گه سوی آن شهر و گاهی سوی این
گه به روم و گه به هند و گه به چین
بهر دانگی در تلاطم روز و شب
می نیاساید زمانی از طلب
❈۷❈
در تکادو تا به شبها روزها
شب ز فکر بیهده در سوزها
گه خیال سود و سوداهای خام
گاه در دل با شریکان در خصام
❈۸❈
گه حساب مایه گه سود و زیان
گه خیال و حجره و بیم دکان
حجره را دزدی مگر خواهد برید
یا بخواهد ساخت قفلش را کلید
❈۹❈
من چه خواهم کرد با مشتی عیال
چون کنم با بچه های خردسال
طفلهای نان خور حق ناشناس
وین زنان بی حقوق نا سپاس
❈۱۰❈
من چه خواهم کرد با فرزند و زن
بایدم ناچار رفتن از وطن
و آن یکی محبوس تزویر و ریا
و آن دگر در قید تلبیس و دغا
❈۱۱❈
اهل دنیا را بدینگون حالها
روزهاشان بگذرد در سالها
هیچشان از روز مردن یاد نی
جسمشان جز قلعه فولاد نی
❈۱۲❈
مرگ باشد حق ولی همسایه را
خانه آید بر سر اما دایه را
من کجا و مردن ای مرد خبیر
مردن چون من کسی آسان مگیر
❈۱۳❈
این تنم را قلعه ی فولاد بین
چار ارکانم قوی بنیاد بین
خواجه در خوابست ناگه موشکی
می جهد بیرون ز سوراخ اندکی
❈۱۴❈
خواجه پندارد که دزدی می رود
می جهد از خواب و بیرون می دود
سر برهنه می دود بالا و زیر
هی بگیر و هی بگیر و هی بگیر
❈۱۵❈
دزد آمد خانه را تاراج کرد
مایه ام برد و مرا محتاج کرد
جمع آیید ای همه همسایگان
الامان و الامان و الامان
❈۱۶❈
صبح آمد خواجه ی ما بستری ست
هی چرا این خواجه از صحت بری ست
هی چه شد او را چرا تب کرده است
خواجه گویا دوش سرما خورده است
❈۱۷❈
هی بخوانید این طبیب و آن طبیب
هی بیارید این دوا را بی شکیب
روز دیگر شد فغان و شیونست
چیست هی خواجه بکار مردنست
❈۱۸❈
هی چه شد تابوت و کافور و کفن
هی کجا غسال و مقری قبر کن
خواجه پنهان در لحد گردید زود
خود تو گویی خواجه ای هرگز نبود
❈۱۹❈
خواجه آخر با همه باد و بروت
با کمال اینکه حی لایموت
از صدای پای موشی جانسپرد
موشکی بیرون دوید و خواجه مرد
❈۲۰❈
ای تفو بر اینچنین ماتمکده
اف بر این منزلگه دیو و دده
الفرار این غافلان زین دیو جای
الحذر ای غافلان زین غم سرای
❈۲۱❈
جای منزل نیست اینجا ای پسر
سیل و صرصر را در این باشد گذر
رهگذار سیل را خانه مکن
پیش صرصر خرمنت دانه مکن
❈۲۲❈
در ره این سیل نتوان ساخت باغ
پیش این صرصر مکن روشن چراغ
سقف اشکسته است در زیرش مخواب
خانه گردد بر سرت ناگه خراب
❈۲۳❈
کشتی و توفان و بس دریا عمیق
خویش را بیرون فکن زود ای رفیق
سرکش است اسب و به ره کوه و کمر
هین از این مرکب فرود آی زودتر
❈۲۴❈
می نپندارم ولیکن ای عمو
کایی از مرکب ز پند من فرو
می نپندارم که این اندرز و پند
رخنه سازد در دلت ای ارجمند
❈۲۵❈
می نپندارم پذیرایی سخن
بل ملول و تیره می گردی ز من
کام طبعت زین سخنهای چودر
تلخ می گردد بلی الحق مر
❈۲۶❈
ای بسی را دان شیرین کارها
بیش از این گفتند از این گفتارها
بارها بشنیده ای گفتارشان
دیده ای هم کارشان و بارشان
❈۲۷❈
نی عیان بخشید سودت نی خبر
نی اثر از عین دیدی نز اثر
پس کجا سودت دهد گفتار من
باز دارد کی تورا انکار من
❈۲۸❈
بهتر آن باشد که بر بندم زبان
این سخن بگذارم اکنون در میان
کامنت ها