ملا احمد نراقی:بود در شهری یکی مرد خدای از در هر نیک و بد ببریده پای
❈۱❈
بود در شهری یکی مرد خدای
از در هر نیک و بد ببریده پای
از جهان و اهل آن وارسته ای
در به روی زشت و زیبا بسته ای
❈۲❈
روزها در بندگی کردی به شام
هم به شب تا صبحگاهان در قیام
روزیش هر روز می آمد ز غیب
می رسیدش راتبه بیشک و ریب
❈۳❈
در رواتب او بر اندر شام و چاشت
راتبه زان مطبخ پرنوش داشت
مطبخی خالی ز دود و دردسر
نی در آن آتش نه هیزم را گذر
❈۴❈
کار فرمایش همه قدوسیان
از ثریا تا ثری شان میهمان
چون بجز آن مطبخ پرنوش و قند
جای دیگر ره نبرد آن ارجمند
❈۵❈
می رسیدش مائده هر روز و شب
بی صداع و کسب بی رنج و طلب
چون ندارد پای رفتن خاربن
امر آید سوی او از امر کن
❈۶❈
آنکه او بشناخت باز و کلند
بایدش با صد تعب کاریز کند
می کشاند آب را دهقان به زور
تا به پای خوشه ها از راه دور
❈۷❈
دید اندر گاو و خر چون پای راه
بردشان با چوب لت تا آبگاه
دست کودک تا دهانش را ندید
شیر از پستان مادر می مکید
❈۸❈
تا دکان نانوا را ره نبرد
نان بجز از سفره بابا نخورد
بود در طاعت چه او بیغش و ریب
راتبه بودش ز شهرستان غیب
❈۹❈
از قضا یکشب برای امتحان
نامدش آن راتبه زان شارسان
ای خدا زان امتحانها داد داد
امتحان بس خانه ها برباد داد
❈۱۰❈
آن ابلیس از امتحان مردود شد
طاعت صدقرن او نابود شد
امتحان بلعام را از پا فکند
ساخت در تیه و به آتش آسمند
❈۱۱❈
ز امتحان برصیص عابد شد هلاک
سجده آورد از برای آن نعاک
ای پناه بی پناهان جهان
می گریزم در پناهت ز امتحان
❈۱۲❈
من کجا و امتحانت ای خلیل
پشه ی لاغر کجا و بار پیل
کامنت ها