ملا احمد نراقی:زین سبب فرمود شاه انس و جان کل مرء قدخبی تحت اللسان
❈۱❈
زین سبب فرمود شاه انس و جان
کل مرء قدخبی تحت اللسان
دل بود چون چشمه و نهری زبان
باشد آب چشمه اندر جو روان
❈۲❈
حال آب چشمه از جو باز جو
کان تورا آگاه سازد مو به مو
آب چشمه چونکه عذبست و فرات
باشد آب نهر را شهد و نبات
❈۳❈
آب چشمه چونکه باشد تلخ و شور
عذب و شیرین کی بود آب نهور
سرّ دل را ترجمان باشد زبان
حال این پیدا شود از قال آن
❈۴❈
این زبان غماز اسرار دلست
این زبان مرآت رخسار دلست
ای بسا دل کز زبان برباد رفت
صد نسب از یک سخن از یاد رفت
❈۵❈
دل بود نخلی برش گفتارها
میوه های دیگرش کردارها
دل درختی دان ز سروستان جان
جمله اعضا و جوارح شاخ آن
❈۶❈
میوه ی آن شاخها قول و عمل
حال ذاک الاصل فی الاثار حل
دل صنوبر بی ثمر در باغ خواست
این صنوبر شکل را بس میوه هاست
❈۷❈
شاخها گسترده آن بیحد و مر
هریکی زان شاخها را صد ثمر
عرق آن شاخی است با دل متصل
سوی شاخ آمد از آن عرق آب دل
❈۸❈
هست دل آبشخور آن شاخها
هست در دل شاخها را باخها
همچنانکه دل خورد آب از خیال
عرق دل را با خیالست اتصال
❈۹❈
آب دل از چشمه ی اندیشه هاست
در شبح اندیشه دل را ریشه هاست
بر درش ز اندیشه باشد نخل دل
آب از آن سرچشمه باشد متصل
❈۱۰❈
گر بود اندیشه نور آفتاب
دل تورا اصطبلکی باشد دواب
ور بود اندیشه ات جنگ و جدال
دل نباشد هست میدان قتال
❈۱۱❈
ور بود اندیشه ی تو خار و خس
دل بود دهلیز پرخاری و بس
هان و هان اندیشه ی اندیشه کن
چاره ی آبشخور آن ریشه کن
❈۱۲❈
تاکند جذب آب شیرین فرات
باشدش با قند و با شکر نبات
هم رباید آب شیرین شاخها
وارهی از جمله ی وژواخها
❈۱۳❈
هم شود آن آب ساری در ثمار
میوه های خوش اکل آرند بار
میوه ها آرند شیرین و لطیف
هم شتا و هم ربیع و هم خریف
❈۱۴❈
بلکه خود سر تا بپا شکر شوی
هم گلستان هم مه انور شوی
پاس میدان و خیال خویش دار
هم نگهبانها در آنجا برگمار
❈۱۵❈
تا نگردد ملعب طفلان کوی
اندران تا زنده با چوگان و گوی
سرکش است این توسن فکر و خیال
در گذرگاهش دهارات و تلال
❈۱۶❈
بی عنان او را درین ره سر مده
چون عنان کردی عنان از کف مده
وهم بی پروا مکن بر آن سوار
کاین نپوید جز ره عطب و بوار
❈۱۷❈
وهم بی پرواست مگذارش یله
فارغش مگذار از دام و تله
قلعه دل را حصاری دان حصین
اندر آن شهزاده ی مسند نشین
کامنت ها