گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

ناصرخسرو:نگذاشت خواهد ایدرش بر رغم او صورت گرش

❈۱❈
نگذاشت خواهد ایدرش بر رغم او صورت گرش
جز خاک هرگز کی خورد آن را که خاک آمد خورش
❈۲❈
فرزند این دهر آمده‌است این شخص منکر منظرش
چون گربه مر فرزند را می خورد خواهد مادرش
❈۳❈
کردند وعده‌ش دیگری به زین نیامد باورش
از غدر ترساند همی پر غدر دهر کافرش
❈۴❈
گوید به نسیه نقد ند هد هر که نیک است اخترش
با زرق بفروشد تنش در دام خویش آرد سرش
❈۵❈
جز غدر ناید زین جهان زنهار ناصح مشمرش
تیره شمر روشنش را حنظل گمان بر شکرش
❈۶❈
باطل کند شب‌های او تابنده روز انورش
ناچیز گردد پیرو زرد آن نوبهار اخضرش
❈۷❈
بنشاند آب آذرش را بگزید آب از آذرش
یک رکن او چون دوست شد دشمن شودت آن دیگرش
❈۸❈
گر بنگرد در خویشتن مردم به چشم خاطرش
وین دشمنان را بسته بیند یک یک اندر پیکرش
❈۹❈
چون خانه‌های دشمنان سازند دیوار و درش
وین خانه را بیند یکی خیمه بی‌آرام از برش
❈۱۰❈
زیرش چهار استون زده هریک سزا و درخورش
داند که ناورد آن که‌ش آ  ورد از گزافه ایدرش
❈۱۱❈
وین دشمنان ویران همی خواهند کرد این منظرش
واندر بلا و رنج تا هرگز ندارد داورش
❈۱۲❈
بی‌طاعتی داد این جهان پر از نعیم بی‌مرش
وین بی کناره جانور گشتند بنده یکسرش
❈۱۳❈
گردن نیارد برد ازو نه کهتر و نه مهترش
گر نه جهان میراث داد او را خدای قادرش
❈۱۴❈
کرسیش چون شد اسپ و خر حمال چون گشت استرش؟
زاغش نگر صاحب خبر بلبل نگر خنیاگرش
❈۱۵❈
بل ملک او شد خاک زر فرزند او خدمت گرش
ندهد جز او را بوی خوش کافور و مشک و عنبرش
❈۱۶❈
شادان جز او را کی کند از جانور سیم و زرش؟
بی طاعتی میراث داد ایزد ز ملک ظاهرش
❈۱۷❈
گر طاعتش دارد دهد بی‌شک بسی زین بهترش
چون داد ملک خود به تو گر نیستی هم گوهرش؟
❈۱۸❈
از مرد یابد ملک هر گز جز پسر یا دخترش
خود نشنود ترسا چنین گفتاری از پیغمبرش
❈۱۹❈
منکر شدش نادان ولی کن نیست دانا منکرش
هر کو بداند حق را این قول ناید منکرش
❈۲۰❈
بشناس مبدع را زخا لق تا نداری همبرش
حیدر همین کرده‌است اشا رت خلق را بر منبرش
❈۲۱❈
بر دیگران در علم تو حیدست فضل و مفخرش
روح القدس بودی، چو بر منبر نشستی، یاورش
❈۲۲❈
رستم سزا بودی، چو او دلدل ببستی، چاکرش
ننوشت کفر و شرک را جز تیغ ایمان گسترش
❈۲۳❈
جز تیغ و دل بر لشکر اعدا نبودی لشکرش
جز سر چرا هرگز نجس تی تیغ تیز سر خورش
❈۲۴❈
گردن به طاعت نه گزا فه داد عمرو و عنترش
بر خوان اگر نه بی‌هشی آثار فتح خیبرش
❈۲۵❈
بر سر نباشد گر نبا شد حب حیدر افسرش
فخرست روز حشر ما در گردن جان چنبرش
❈۲۶❈
دستش نگیرد حیدرم دستم نگیرد عمرش
رفتم پس آبشخورم رو گو پس آبشخورش

فایل صوتی دیوان اشعار قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۴

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

پرورش
2016-06-02T15:51:17
درود! خدا قوت! قصیدۀ 124 بر وزن رجز مثمن سالم است در حالی که نوشتار آن اشتباه شده و هر مصراع یک بیت به حساب آمده است لطفاً اصلاح گردد!نگذاشت خواهد ایدرش بر رغم او صورتگرش (یک مصراع)جز خاک آخر کی خورد آن را که خاک آمد خورش (مصراع دوم)از محبت شما سپاس!پایدار و برقرار باشید!
پرورش
2016-06-03T06:30:29
درود! خدا قوت! با پوزش! پیرو حاشیه قبلی باید بنویسم که: در واقع این شعر 26 بیت است در حالی که 52 بیت شمارهگذاری شده است.خواهشمند است اصلاح گردد! با سپاس فراوان!1. نگذاشت خواهد ایدرش بر رغم او صورت گرش جز خاک هرگز کی خورد آن را که خاک آمد خورش2. فرزند این دهر آمده‌است این شخص منکر منظرش چون گربه مر فرزند را می خورد خواهد مادرش3. کردند وعده‌ش دیگری به زین نیامد باورش از غدر ترساند همی پر غدر دهر کافرش4. گوید به نسیه نقد ند¬هد هر که نیک است اخترش با زرق بفروشد تنش در دام خویش آرد سرش5. جز غدر ناید زین جهان زنهار ناصح مشمرش تیره شمر روشنش را حنظل گمان بر شکرش6. باطل کند شب‌های او تابنده روز انورش ناچیز گردد پیرو زرد آن نوبهار اخضرش7. بنشاند آب آذرش را بگزید آب از آذرش یک رکن او چون دوست شد دشمن شودت آن دیگرش8. گر بنگرد در خویشتن مردم به چشم خاطرش وین دشمنان را بسته بیند یک یک اندر پیکرش9. چون خانه‌های دشمنان سازند دیوار و درش وین خانه را بیند یکی خیمه بی‌آرام از برش10. زیرش چهار استون زده هریک سزا و درخورش داند که ناورد آن که‌ش آورد از گزافه ایدرش11. وین دشمنان ویران همی خواهند کرد این منظرش واندر بلا و رنج تا هرگز ندارد داورش12. بی‌طاعتی داد این جهان پر از نعیم بی‌مرش وین بی کناره جانور گشتند بنده یکسرش13. گردن نیارد برد ازو نه کهتر و نه مهترش گر نه جهان میراث داد او را خدای قادرش14. کرسیش چون شد اسپ و خر حمال چون گشت استرش؟ زاغش نگر صاحب خبر بلبل نگر خنیاگرش15. بل ملک او شد خاک زر فرزند او خدمت گرش ندهد جز او را بوی خوش کافور و مشک و عنبرش16. شادان جز او را کی کند از جانور سیم و زرش؟ بی طاعتی میراث داد ایزد ز ملک ظاهرش17. گر طاعتش دارد دهد بی‌شک بسی زین بهترش چون داد ملک خود به تو گر نیستی هم گوهرش؟18. از مرد یابد ملک هر¬گز جز پسر یا دخترش خود نشنود ترسا چنین گفتاری از پیغمبرش19. منکر شدش نادان ولی¬کن نیست دانا منکرش هر کو بداند حق را این قول ناید منکرش20. بشناس مبدع را زخا¬لق تا نداری همبرش حیدر همین کرده‌است اشا¬رت خلق را بر منبرش21. بر دیگران در علم تو¬حیدست فضل و مفخرش روح القدس بودی، چو بر منبر نشستی، یاورش22. رستم سزا بودی، چو او دلدل ببستی، چاکرش ننوشت کفر و شرک را جز تیغ ایمان گسترش23. جز تیغ و دل بر لشکر اعدا نبودی لشکرش جز سر چرا هرگز نجستی تیغ تیز سر خورش24. گردن به طاعت نه گزا¬فه داد عمرو و عنترش بر¬خوان اگر نه بی‌هشی آثار فتح خیبرش25. بر سر نباشد گر نبا¬شد حب حیدر افسرش فخرست روز حشر ما در گردن جان چنبرش26. دستش نگیرد حیدرم دستم نگیرد عمرش رفتم پس آبشخورم رو گو پس آبشخورش
جهن یزداد
2023-01-08T15:00:43.6061359
سخن روان و پخته   واژگان زیبا ، شیوا ، رسا ، دلنشین،  آهنگین ، خسروانه  و بلخی پرود- دیوانه کننده است این مرد -بی گمان در ده تن نخستین  سخنوان  پارسی دریست -
یزدانپناه عسکری
2023-05-06T19:46:16.915998
44- ننوشت کفر و شرک را - جز تیغ ایمان گسترش  *** [کشکول شیخ بهایی – ص675] کوچک‌ترین چیزی که بنده را به شرک رساند بدعتی است که دوستی و دشمنی برانگیزد . [یزدانپناه عسکری]* بدعت وارد نمودن اقلام جدید در فهرست انسان و عدم توانایی  شکستن آیینه خودبینی.