گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

ناصرخسرو:ای شسته سر و روی به آب زمزم حج کرده چومردان و گشته بی‌غم

❈۱❈
ای شسته سر و روی به آب زمزم حج کرده چومردان و گشته بی‌غم
افزون زچهل سال جهد کردی دادی کم و خود هیچ نستدی کم
❈۲❈
بسیار بدین و بدان به حیلت کرباس بدادی به نرخ مبرم
تا پاک شد اکنون ز تو گناهان مندیش به دانگی کنون ز عالم
❈۳❈
افسوس نیاید تو را از این کار بر خویشتن این رازها مفرخم
زین سود نبینم تو را ولیکن ایمن نه‌ای ای خر ز بیم بیرم
❈۴❈
از درد جراحت رهد کسی کو از سر که نهد وز شخار مرهم؟
کم بیشک پیمانه و ترازوی هرگز نشود پاک ز آب زمزم
❈۵❈
بر خویشتن ار تو بپوشی آن را آن نیست بسوی خدای مبهم
از باد فراز آمد و به دم شد آن مال حرامی چه باد و چه دم
❈۶❈
زین کار که کردی برون زده‌ستی بر خویشتن، ای خر، ستون پشکم
بیدارشو از خواب جهل و برخوان یاسین و به جان و به تن فرو دم
❈۷❈
بفریفت تو را دیو تا گلیمی بفروختت، ای خر، به نرخ ملحم
گوئی که به سور اندرم، ولیکن از دور بماند به سور ماتم
❈۸❈
در شور ستانت چنان گمان است کان میوه‌ستان است و باغ خرم
از سیم طراری مشو به مکه مامیز چنین زهر و شهد برهم
❈۹❈
بر راه به دین اندرون برد راست زین خم چه جهی بیهده بدان خم؟
گر ز آدمی، ای پور، توبه باید کردن زگناهانت همچو آدم
❈۱۰❈
گر رنجه‌ای از آفتاب عصیان از توبه درون شو به زیر طارم
گر رحمت و نعمت چرید خواهی از علم چر امروز و بر عمل چم
❈۱۱❈
مر تخم عمل را به نم نه از علم زیرا که نرویدت تخم بی‌نم
آویخته از آسمان هفتم اینجا رسنی هست سخت محکم
❈۱۲❈
آن را نتوانی تو دید هرگز با خاطر تاریک و چشم یرتم
شو دست بدو در زن و جدا شو زین گم ره کاروان و بی‌شبان رم
❈۱۳❈
علم است مجسم، ندید هرگز کس علم به عالم جز از مجسم
آید به دلم کز خدا امین است بر حکمت لقمان و ملکت جم
❈۱۴❈
مهمان و جراخوار قصر اویند با قیصر و خاقان امیر دیلم
در حشر مکرم بود کسی کو گشته‌است به اکرام او مکرم
❈۱۵❈
بر خلق مقدم شد او به حکمت با حکمت نیکو بود مقدم
این دهر همه پشت و ملک او روی این خلق صفر جمله واو محرم
❈۱۶❈
زو یافت جهان قدر و قیمت ایراک او شهره نگین است و دهر خاتم
او داد مرا بر رمه شبانی زین می نروم با رمه رمارم
❈۱۷❈
ای تشنه تو را من رهی نمودم، گر مست نه‌ای سخت، زی لب یم
گر تو بپذیری زمن نصیحت از چاه برآئی به چرخ اعظم

فایل صوتی دیوان اشعار قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۷

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها