ناصرخسرو:ای شسته سر و روی به آب زمزم حج کرده چومردان و گشته بیغم
❈۱❈
ای شسته سر و روی به آب زمزم
حج کرده چومردان و گشته بیغم
افزون زچهل سال جهد کردی
دادی کم و خود هیچ نستدی کم
❈۲❈
بسیار بدین و بدان به حیلت
کرباس بدادی به نرخ مبرم
تا پاک شد اکنون ز تو گناهان
مندیش به دانگی کنون ز عالم
❈۳❈
افسوس نیاید تو را از این کار
بر خویشتن این رازها مفرخم
زین سود نبینم تو را ولیکن
ایمن نهای ای خر ز بیم بیرم
❈۴❈
از درد جراحت رهد کسی کو
از سر که نهد وز شخار مرهم؟
کم بیشک پیمانه و ترازوی
هرگز نشود پاک ز آب زمزم
❈۵❈
بر خویشتن ار تو بپوشی آن را
آن نیست بسوی خدای مبهم
از باد فراز آمد و به دم شد
آن مال حرامی چه باد و چه دم
❈۶❈
زین کار که کردی برون زدهستی
بر خویشتن، ای خر، ستون پشکم
بیدارشو از خواب جهل و برخوان
یاسین و به جان و به تن فرو دم
❈۷❈
بفریفت تو را دیو تا گلیمی
بفروختت، ای خر، به نرخ ملحم
گوئی که به سور اندرم، ولیکن
از دور بماند به سور ماتم
❈۸❈
در شور ستانت چنان گمان است
کان میوهستان است و باغ خرم
از سیم طراری مشو به مکه
مامیز چنین زهر و شهد برهم
❈۹❈
بر راه به دین اندرون برد راست
زین خم چه جهی بیهده بدان خم؟
گر ز آدمی، ای پور، توبه باید
کردن زگناهانت همچو آدم
❈۱۰❈
گر رنجهای از آفتاب عصیان
از توبه درون شو به زیر طارم
گر رحمت و نعمت چرید خواهی
از علم چر امروز و بر عمل چم
❈۱۱❈
مر تخم عمل را به نم نه از علم
زیرا که نرویدت تخم بینم
آویخته از آسمان هفتم
اینجا رسنی هست سخت محکم
❈۱۲❈
آن را نتوانی تو دید هرگز
با خاطر تاریک و چشم یرتم
شو دست بدو در زن و جدا شو
زین گم ره کاروان و بیشبان رم
❈۱۳❈
علم است مجسم، ندید هرگز
کس علم به عالم جز از مجسم
آید به دلم کز خدا امین است
بر حکمت لقمان و ملکت جم
❈۱۴❈
مهمان و جراخوار قصر اویند
با قیصر و خاقان امیر دیلم
در حشر مکرم بود کسی کو
گشتهاست به اکرام او مکرم
❈۱۵❈
بر خلق مقدم شد او به حکمت
با حکمت نیکو بود مقدم
این دهر همه پشت و ملک او روی
این خلق صفر جمله واو محرم
❈۱۶❈
زو یافت جهان قدر و قیمت ایراک
او شهره نگین است و دهر خاتم
او داد مرا بر رمه شبانی
زین می نروم با رمه رمارم
❈۱۷❈
ای تشنه تو را من رهی نمودم،
گر مست نهای سخت، زی لب یم
گر تو بپذیری زمن نصیحت
از چاه برآئی به چرخ اعظم
کامنت ها