ناصرخسرو:از دهر جفا پیشه زی که نالم؟ گویم ز که کردهاست نال نالم؟
❈۱❈
از دهر جفا پیشه زی که نالم؟
گویم ز که کردهاست نال نالم؟
با شست و دو سالم خصومت افتاد
از شست و دو گشته است زار حالم
❈۲❈
مالی نشناسم ز عمر برتر
شاید که بنالم ز بهر مالم
یک چند جمالم فزون همی شد
گفتی که یکی نو شده هلالم
❈۳❈
در خواب ندیدی مگر خیالم
آن سرو سهی قد مشک خالم
چون دید زمانه که غره گشتم
بشکست به دست جفا نهالم
❈۴❈
بربود شب و روز رنگ و بویم
برکند مه و سال پر و بالم
زین دیو دژاگه چو گشتم آگه
زین پس نکند صید به احتیالم
❈۵❈
گاه از در میر جلیل گوید
«بنگر به فر و نعمت و جلالم
گر سوی من آئی عزیز گردی
پیوسته بود با تو قیل و قالم»
❈۶❈
گه یاد دهد آن زمان که بودی
پیشم شده جمله تبار و آلم
آنها که نبودی مگر بدیشان
مسعود مرا بخت و نیک فالم
❈۷❈
گوید « به چه معنی حرام کردی
برجان و تن خویشتن حلالم؟
چهت بود نگشتی هنوز پیری
کهت رخت نماندهاست در جوالم؟»
❈۸❈
ای دهر جز از من بجوی صیدی
نه مرد چنین مکر و افتعالم
من نیستم آن گل کز آب زرقت
تازه شودم شاخ و بال و یالم
❈۹❈
حق است و حقیقت به پیش رویم
زانی تو فگنده پس قذالم
چون طمع بریدم ز مال شاهان
پس مدحت شاهان چرا سگالم؟
❈۱۰❈
من جز که به مدح رسول و آلش
از گفتن اشعار گنگ و لالم
گر میل کند سوی هزل گوشم
به انگشت خرد گوش خود بمالم
❈۱۱❈
جز راست نگویم میان خصمان
با باد نگردم که من نه نالم
هنگام عدالت به خار خارد
مر دیدهٔ بدخواه را خیالم
❈۱۲❈
چون من ز حقایق سخن گشایم
سقراط و فلاطون سزد عیالم
ای فخرکننده بدانکه گوئی
«بر درگه سلطان من از رجالم
❈۱۳❈
امروز تگینم بخواند و فردا
داده است نوید عطا ینالم»
زان کهش تو خداوند میپسندی
ننگ است مرا گر بود همالم
❈۱۴❈
وان چیز که او را همی بجوئی
حقا که گرفتهاست ازو ملالم
بحر است مرا در ضمیر روشن
در شعر همی در ازان فتالم
❈۱۵❈
بر دشت فصاحت مطیر میغم
در باغ بلاغت بزان شمالم
وانجا که بیاید تموز جاهل
من خفته و آسوده در ظلالم
❈۱۶❈
رفتم پس دنیا بسی ولیکن
افلاک بران داد گوشمالم
گر نیز غرور جهان بخرم
پس همچو تو گم بوده در ضلالم
❈۱۷❈
ایزد مکنادم دعا اجابت
گر جز که زفضلش بود سؤالم
صد شکر خداوند را که آزم
کم شد چو فزون شد شمار سالم
❈۱۸❈
در حب رسول خدا و آلش
معروف چو خورشید بر زوالم
وز مدحت ایشان نگر که ایدون
گشته است مطرز پر مقالم
❈۱۹❈
مامور خداوند قصر و عصرم
محمود بدو شد چنین خصالم
مستنصریم ور ازین بگردم
چون دشمن بیدینش بد فعالم
❈۲۰❈
زو گشت به حاصل کمال عالم
من بندهٔ آن عالم کمالم
بیاو قدحی آبشور بودم
و امروز بدو چشمهٔ زلالم
❈۲۱❈
قولم همه هزل و محال بودی
هزلم همه حکمت شد و محالم
بیمغز سفالیم دیده بودی
امروز همه مغز بیسفالم
❈۲۲❈
من گوهر دین رسول حقم
منکوهم اگر مانده در حبالم
تاجم سر پر مغز را ولیکن
مر پای تهی مغز را عقالم
کامنت ها