ناصرخسرو:درد گنه را نیافتند حکیمان جز که پشیمانی، ای برادر، درمان
❈۱❈
درد گنه را نیافتند حکیمان
جز که پشیمانی، ای برادر، درمان
چیست پشیمانی؟ آنکه باز نگردد
مرد به کاری کزان شدهاست پشیمان
❈۲❈
نیست پشیمان دلت اگر تو بر انی
تات چه گوید فلان فقیه و بهمان
قول فلان و فلان تو را نکند سود
گرت بشخشد قدم ز پایهٔ ایمان
❈۳❈
ملت اسلام ضیعتی است مبارک
کشت و درختش ز مؤمن است و مسلمان
برزگری کن در این زمین و مترس ایچ
از شغب و گفتگوی و غلغل خصمان
❈۴❈
گرش بورزی به جای هیزم و گندم
عود قماری بری و لؤلؤ عمان
ور متغافل بوی ز کار ببرند
بیخ درختان و ساق کشتت کرمان
❈۵❈
چشم خرد باز کن ببین به شگفتی
خصم فراوان در این ضیاع خرامان
برزگران را نگر چگونه ز مستی
بهرهٔ هارون همی دهند به هامان
❈۶❈
هوش از امت به دام و زرق ببردند
زرقفروشان صعب و ساخته دامان
دام هم از ما بساختند چو دیدند
سوی خوشیهای جسم میل و هوامان
❈۷❈
رخصت سیکی پخته بود یکی دام
دیگر دامی حدیث عشرت غلمان
خلقی ازین شد به سوی مذهب مالک
فوجی ازان شد به سوی مذهب نعمان
❈۸❈
روی غلامان خوب و سیکی روشن
قبلهٔ امت شدند و دام امامان
دین به هزیمت شد از دوادو دیوان
نام نیابد کس از شریعت هزمان
❈۹❈
نام علی بر زبان یارد راندن
جز که حکیمان به عهدها و به پیمان؟
کس نبرد نام وارثان پیمبر
خلق نگوید که بود بوذر و سلمان
❈۱۰❈
تا کی گوئی به مکر و حیلت دیوان
ملک سلیمان چگونه شد ز سلیمان؟
ملک سلیمان به چشم خویش همی بین
در کف دیوان و زان شگفت همی مان
❈۱۱❈
نرم کن آواز و گوش هوش به من دار
تات بگویم چه گفت سام نریمان
گفت که دیوند جمله عامه اگر دیو
بدکنشانند و با سفاهت و شومان
❈۱۲❈
دیو نهد بر سرش کلاه سفاهت
هر که به فرمانش سر کشید ز فرمان
هوش بجای آور و به دست سفیهان
خیره لگامت مده چو سست لگامان
❈۱۳❈
گرچه بخرد کسی پیشیز به دینار
هر دو یکی نیستند سوی حکیمان
از سپس این و آن شدند گروهی
بیخردان جهان و ناکس و خامان
❈۱۴❈
ملک و امامت سوی کسی است که او راست
ملک سلیمان و علم و حکمت لقمان
آنکه ملوک زمین به درگه او بر
حاجب و فرمان برند و سایل و مهمان
❈۱۵❈
چرخ گرفته به ملک او شرف و جاه
دهر بدو باز یافته سر و سامان
گشته بدو زنده نام احمد و حیدر
بار خدای جهان تمام تمامان
❈۱۶❈
دانا داند که کیست گرچه نگفتم
نایب یزدان و آفتاب کریمان
کامنت ها