ناصرخسرو:مکر و حسد را ز دل آوار کن وین تن خفتهت را بیدار کن
❈۱❈
مکر و حسد را ز دل آوار کن
وین تن خفتهت را بیدار کن
نفس جفا پیشهت ماری است بد
قصد سوی کشتن این مار کن
❈۲❈
به آتش خرسندی یشکش بسوز
بر در پرهیزش بر دار کن
سرکش و تازنده ستوری بده است
زیر ادبهاش گرانبار کن
❈۳❈
پای ببندش به رسنهای پند
حکمت را بر سرش افسار کن
پیشه مدارا کن با هر کسی
بر قدر دانش او کار کن
❈۴❈
ور چه گران سنگی، با بیخرد
خویشتن خویش سبکسار کن
چون به در خانهٔ زنگی شوی
روی چو گلنارت چون قار کن
❈۵❈
ور به در ترک شوی زان سپس
بر در او قار چو گلنار کن
گرت نه نیک آمد از آن کار پار
بس کن از آن کار نه چون پار کن
❈۶❈
ورت به حرب افتد با یار کار
حرب به اندازه و مقدار کن
نیکخوئی را به ره عمر در
زیر خرد مرکب رهوار کن
❈۷❈
وانگه بیرنج، اگر بایدت،
دست بر این گنبد دوار کن
خوب حصاری بکش از گرد خویش
خوی نکو را در و دیوار کن
❈۸❈
وز خرد و جود و سخا لشکری
بر سر دیوار نگهدار کن
وانگه بر لشکر و بر حصن خویش
بر و لطف را سر و سالار کن
❈۹❈
شاخ وفا را به نکو فعل خویش
بر ور بیخار کمآزار کن
سیب خودت را ز هنر بوی ده
خانهت ازو کلبهٔ عطار کن
❈۱۰❈
سیرت و کردار گر آزادهای
بر سنن و سیرت احرار کن
هرچه به بازو نتوانیش کرد
دانش با بازو شو یار کن
❈۱۱❈
دست فرودار چو آشفت بخت
سر ز خمار دنه هشیار کن
خویشتن ار چند که غره نهای
غرهٔ این عالم غدار کن
❈۱۲❈
آنکه همی دیش به بیگار خویش
بردی امروزش بیگار کن
وانکه به نزدیک تو دی خوار بود
بر درش امروز تنت خوا رکن
❈۱۳❈
ور نه خوش آیدت همی قول من
با فلک گردان پیکار کن
چیست که بیهوش همی بینمت؟
از چه همی نالی؟ اقرار کن
❈۱۴❈
مرکب ایمانت اگر لنگ شد
قصد سوی کلبهٔ بیطار کن
علت پوشیده مدار از طبیب
بر در او خواهش و زنهار کن
❈۱۵❈
جانت بیالود به آثار جهل
قصد به برکندن آثار کن
دزدی و طرار ببردت ز راه
بریه بر آن خائن طرار کن
❈۱۶❈
دیو که باشد مگر آنکو به جهد
گوید «شلوار ز دستار کن»؟
پشک به تو فروخت به بازار دین
گفت «هلا مشک به انبار کن»
❈۱۷❈
کیسهت پر پشک و پشیز است و روی
کیسه یکی پیش نگونسار کن
عیبهٔ اسرار نبی بد علی
روی سوی عیبهٔ اسرار کن
❈۱۸❈
گر نشنوده است که کرار کیست
روی بر آن صاین کرار کن
همبر با دشت مدان کوه را
فکرت را حاکم و معیار کن
❈۱۹❈
ورت همی باید شو کوه را
بشکن و با هامون هموار کن
لعنت بر هر که چنین غدر کرد
لعنت بر جاهل غدار کن
کامنت ها