ناصرخسرو:به چشم نهان بین نهان جهان را که چشم عیان بین نبیند نهان را
❈۱❈
به چشم نهان بین نهان جهان را
که چشم عیان بین نبیند نهان را
نهان در جهان چیست؟ آزاده مردم
ببینی نهان را، نبینی عیان را
❈۲❈
جهان را به آهن نشایدش بستن
به زنجیر حکمت ببند این جهان را
دو چیز است بند جهان، علم و طاعت
اگرچه کساد است مر هر دوان را
❈۳❈
تنت کان و، جان گوهر علم و طاعت
بدین هر دو بگمار تن را و جان را
به سان گمان بود روز جوانی
قراری نبوده است هرگز گمان را
❈۴❈
چگونه کند باقرار آسمانت
چو خود نیست از بن قرار آسمان را
سوی آن جهان نردبان این جهان است
به سر بر شدن باید این نردبان را
❈۵❈
در این بام گردان و این بوم ساکن
ببین صنعت و حکمت غیبدان را
نگه کن که چون کرد بی هیچ حاجت
به جان سبک جفت جسم گران را!
❈۶❈
که آویخته است اندر این سبز گنبد
مر این تیره گوی درشت کلان را
چه گوئی که فرساید این چرخ گردان
چو بی حد و مر بشمرد سالیان را؟
❈۷❈
نه فرسودنی ساخته است این فلک را
نه آب روان و نه باد بزان را
ازیرا حکیم است و صنع است و حکمت
مگو این سخن جز مر اهل بیان را
❈۸❈
ازیرا سزا نیست اسرار حکمت
مر این بیفساران بیرهبران را
چه گوئی بود مستعان مستعان گر
نباشد چنین مستعین مستعان را؟
❈۹❈
اگر اشتر و اسپ و استر نباشد
کجا قهرمانی بود قهرمان را
مکان و زمان هر دو از بهر صنع است
ازین نیست حدی زمین و زمان را
❈۱۰❈
اگر گوئی این در قران نیست،گویم
همانا نکو میندانی قران را
قران را یکی خازنی هست کایزد
حواله بدو کرد مر انس و جان را
❈۱۱❈
پیمبر شبانی بدو داد از امت
به امر خدای این رمهٔ بیکران را
بر آن برگزیدهٔ خدای و پیمبر
گزیدی فلان و فلان و فلان را
❈۱۲❈
معانی قران را همی زان ندانی
که طاعت نداری روان قران را
قران خوان معنی است، هان ای قران خوان
یکی میزبان کیست این شهره خوان را؟
❈۱۳❈
ازین خوان خوب آن خورد نان و نعمت
که بشناسد آن مهربان میزبان را
به مردم شود آب و نان تو مردم
نبینی که سگ سگ کند آب و نان را
❈۱۴❈
ازین کرد دور از خورشهای آن خوان
مهین شخص آن دشمن خاندان را
چو هاروت و ماروت لب خشک از آن است
ابر شط دجله مر آن بدگمان را
❈۱۵❈
اگر دوستی خاندان بایدت هم
چو ناصر به دشمن بده خان و مان را
مخور انده خان و مان چون نماند
همی خان و مان تو سلطان و خان را
❈۱۶❈
ز دنیا زیانت ز دین سود کردی
اگر خوارگیری به دین سوزیان را
به خاک کسان اندری، پست منشین،
مدان خانهٔ خویش خان کسان را
❈۱۷❈
یکی شایگانی بیفگن ز طاعت
که دوران برو نیست چرخ گران را
یکی رایگان حجتی گفت، بشنو
ز حجت مراین حجت رایگان را
کامنت ها