ناصرخسرو:دور باش ای خواجه زین بیمر گله کهت نیاید چیز حاصل جز گله
❈۱❈
دور باش ای خواجه زین بیمر گله
کهت نیاید چیز حاصل جز گله
هر که در ره با گلهٔ خوگان رود
گرد و درد و رنج یابد زان گله
❈۲❈
خانه خالی بهتر از پر شیر و گرگ
دانیال این کرد بر دانا مله
همچو بلبل لحن و دستانها زنند
چون لبالب شد چمانه و بلبله
❈۳❈
وز نهیب مؤذن و بانگ نماز
اندرون افتد به تنشان زلزله
آب تیره است این جهان، کشتیت را
بادبان کن دانش و طاعت خله
❈۴❈
گر کله زد جاهلی با بخت بد
مر تو را با او نباید زد کله
چون کله گم کرد نادان مر تو را
کی تواند دید هرگز با کله؟
❈۵❈
با عمل مر علم دین را راست دار
آن ازین کمتر مکن یک خردله
کار بیدانش مکن چون خر، منه
در ترازو بارت اندر یک پله
❈۶❈
چون به نادانی کند مزدور کار
گرسنه خسپد به شب دست آبله
چون نشوئی دل به دانش همچنانک
موی را شوئی به آب آمله؟
❈۷❈
علم خورد و برد خود گستردهاند
پیش این انبوه و گمره قافله
پیش این گاوان که هرگزشان نبود
دل به کاری جز به کار حوصله
❈۸❈
نان همی جوید کسی کو میزند
دست بر منبر به بانگ و مشغله
زیمله بر تو نهاده است آن خسیس
چون کشی گر خر نگشتی زیمله
❈۹❈
عقل تاویل است و دوشیزه نهان
چون به برگ حنظل اندر حنظله
علم حق آن است، از آن سو کش عنان
عامه را ده جمله علم خربله
❈۱۰❈
پای پاکیزه برهنه به بسی
چون به پا اندر دریده کشکله
علم تاویلی به تنزیل اندر است
وز مثل دارد به سر بر قوفله
❈۱۱❈
مصقله است این علم، زنگ جهل را
چیز نزداید مگر کاین مصقله
عهد یزدان است کلید و، قفل او
نیست جز ترفند تقلیدی یله
❈۱۲❈
ای سپرده دل به دنیا، وقت بود
که شوی مر علم دین را یکدله
دهر بد گوهر به شر آبستن است
جز بلا هرگز نزاد این حامله
❈۱۳❈
دست ازو درکش چو مردان پیش ازانک
در کشندت زیر شر و ولوله
چون نگیری سلسله داوودوار؟
پیش توست آویخته آن سلسله
❈۱۴❈
گر به تاریکی همی چشمت ندید
حجت اینک داشت پیشت مشعله
کامنت ها