ناصرخسرو:گشتن این گنبد نیلوفری گر نه همی خواهد گشت اسپری
❈۱❈
گشتن این گنبد نیلوفری
گر نه همی خواهد گشت اسپری
هیچ عجب نیست ازیرا که هست
گشتن او عنصری و جوهری
❈۲❈
هست شگفت آنکه همی ناصبی
سیر نخواهد شدن از کافری
نیست عجب کافری از ناصبی
زانکه نباشد عجب از خر خری
❈۳❈
ناصبی، ای خر، سوی نار سقر
چند روی براثر سامری؟
در سپه سامری از بهر چیست
بر تن تو جوشن پیغمبری؟
❈۴❈
جوشن پیغمبری اسلام توست
زنده بدین جوشن و این مغفری
فایده زین جوشن و مغفر تو را
نیست مگر خواب و خور ایدری
❈۵❈
مغفر پیغمبری اندر سقر
ای خر بدبخت، چگونه بری؟
نام مسلمانی بس کردهای
نیستی آگه که به چاه اندری
❈۶❈
نحس همی بارد بر تو زحل
نام چه سود است تو را مشتری؟
راهبر تو چو یکی گمره است
از تو نخواهد دگری رهبری
❈۷❈
چونکهنشوئی سلب چربخویش
گر تو چنین سخت و سره گازری؟
من پس تو سنبل خوش چون چرم
گر تو هی گوز فگنده چری؟
❈۸❈
دین تو به تقلید پذیرفتهای
دین به تقلید بود سرسری
لاجرم از بیم که رسوا شوی
هیچ نیاری که به من بگذری
❈۹❈
چون سوی صراف شوی با پشیز
مانده شوی و خجلی برسری
خمر مثلهای کتاب خدای
گرت بجای است خرد، چون خوری؟
❈۱۰❈
خمر حرام است، بسوزد خدای
آن دل و جان را که بدو پرروی
گرت بپرسد کسی از مشکلی
داوری و مشغله پیش آوری
❈۱۱❈
بانگ کنی کاین سخن رافضی است
جهل بپوشی به زبانآوری
حجت پیش آور و برهان مرا
جنگ چه پیش آری و مستکبری
❈۱۲❈
من به مثل در سپه دین حق
حیدرم، ار تو به مثل عنتری
تا ندهی بیضهٔ عنبر مرا
خیره نگویم که تو بوالعنبری
❈۱۳❈
خیز بینداز به یک سو پشیز
تا بدلت زر بدهم جعفری
تا تو ز دینار ندانی پشیز،
نه بشناسی غل از انگشتری،
❈۱۴❈
هیچ نیاری که ز بیم پشیز
سوی زر جعفریم بنگری
چند زنی طعنهٔ باطل که تو
مرتبت یاران را منکری
❈۱۵❈
با تو من ار چند به یک دین درم
تو زه ره من به رهی دیگری
لاجرم آن روز به پیش خدای
تو عمری باشی و من حیدری
❈۱۶❈
فاطمیم فاطمیم فاطمی
تا تو بدری ز غم ای ظاهری
فاطمه را عایشه مارندر است
پس تو مرا شیعت مارندری
❈۱۷❈
شیعت مارندری ای بدنشان
شاید اگر دشمن دختندری
من نبرم نام تو، نامم مبر
من بریم از تو، تو از من بری
❈۱۸❈
گرچه مرا اصل خراسانی است
از پس پیری و مهی و سری
دوستی عترت و خانهٔ رسول
کرد مرا یمگی و مازندری
❈۱۹❈
مر عقلا را به خراسان منم
بر سفها حجت مستنصری
حکمت دینی به سخنهای من
شد چو به قطر سحری گل طری
❈۲۰❈
ننگرد اندر سخن هرمسی
هر که ببیند سخن ناصری
گرچه به یمگان شده متواریم
زین بفزوده است مرا برتری
❈۲۱❈
گرچه نهان شد پری از چشم ما
زین نکند عیب کسی بر پری
خوب سخن جوی چه جوئی ز مرد
نیکوی و فربهی و لاغری؟
❈۲۲❈
نیست جمال و شرف شوشتر
جز به بهاگیر و نکو ششتری
چون شکر عسکری آور سخن
شاید اگر تو نبوی عسکری
❈۲۳❈
فخر چه داری به غزلهای نغز
در صفت روی بت سعتری؟
این نبود فضل و، نیابی بدین
جز که فرومایگی و چاکری
❈۲۴❈
فخر بدان است بدانی که چیست
علت این گنبد نیلوفری
واب درو و آتش و خاک و هوا
از چه فتادند در این داوری
❈۲۵❈
هر که از این راز خبر یافته است
گوی ربوده است به نیک اختری
مدح و دبیری و غزل را نگر
علم نخوانی و هنر نشمری
❈۲۶❈
دفتر بفگن که سوی مرد علم
بیخطر است آن سخن دفتری
حجت حجت به جز این صدق نیست
با تو ورا نیست بدین داوری
کامنت ها