ناصرخسرو:شادی و جوانی و پیشگاهی خواهی و ضعیفی و غم نخواهی
❈۱❈
شادی و جوانی و پیشگاهی
خواهی و ضعیفی و غم نخواهی
لیکن به مراد تو نیست گردون
زین است به کار اندرون تباهی
❈۲❈
خواهی که بمانی و هم نمانی
خواهی که نکاهی و هم بکاهی
چونان که فزودی بکاهی ایراک
بر سیرت و بر عادت گیاهی
❈۳❈
چاهی است جهان ژرف و ما بدو در
جوئیم همی تخت و گاه شاهی
در چاه گه و شه چگونه باشد؟
نشنود کسی پادشای چاهی
❈۴❈
ای در طلب پادشاهی، از من
بررس که چه چیز است پادشاهی
بر خوی ستوران مشو به که بر
بر گه چه نشینی چو اهل کاهی؟
❈۵❈
مردم چو پذیرای دانش آمد
گردنش بدادند مور و ماهی
چون گشت به دانش تمام آنگه
گردن دهدش چرخ و دهر داهی
❈۶❈
دانش نبود آنکه پیش شاهان
یکتاه قدت را کند دوتاهی
این آز بود، ای پسر، نه دانش
یکباره چنین خر مباش و ساهی
❈۷❈
درویشی اگر بیتمیز و علمی
هرچند که با مال و ملک و جاهی
آن علم نباشد که بر سپیدی
به همانش نبشته است با سیاهی
❈۸❈
علم آن بود، آری، که مردم آن را
برخواند از این صنعت الهی
این علم اگر حاضر است پیشت
یزدان به تو داده است پیشگاهی
❈۹❈
ور نیستی آگاه ازین بجویش
زیرا که کنون بر سر دوراهی
پرهیز کن از لهو ازانکه هرگز
سرمایه نکرده است هیچ لاهی
❈۱۰❈
مشغول مشو همچو این ستوران
از علم الهی بدین ملاهی
دین است سر و این جهان کلاه است
بیسر تو چرا در غم کلاهی
❈۱۱❈
با مال و سپاهی ز دین و دانش
هرچند که بیمال و بیسپاهی
ور دانش و دین نیستت به چاهی
هرچند که با تاج و تخت و گاهی
❈۱۲❈
ای مانده به کردار خویش غافل
از امر الهی و از نواهی
از جهل قویتر گنه چه باشد؟
خیره چه بری ظن که بیگناهی؟
❈۱۳❈
از علم پناهی بساز محکم
تا روز ضرورت بدو پناهی
پندی بده ای حجت خراسان
روشن که تو بر چرخ فضل ماهی
❈۱۴❈
هرچند که از دهر با سفاهت
با ناله و با درد و رنج و آهی
زیرا که تو در شارسان حکمت
با نعمت و با مال و دست گاهی
کامنت ها