ناصرخسرو:ای گشته سوار جلد بر تازی خر پیش سوار علم چون تازی؟
❈۱❈
ای گشته سوار جلد بر تازی
خر پیش سوار علم چون تازی؟
تازیت ز بهر علم و دین باید
بیعلم یکی است رازی و تازی
❈۲❈
گر تازی و علم را به دست آری
شاید که به هردو سر بیفرازی
بیعلم به دست ناید از تازی
جز چاکری و فسوس و طنازی
❈۳❈
نازت ز طریق علم دین باید
نازش چه کنی به شعر اهوازی؟
ای بر ره بازی اوفتاده بس
یک ره برهی ازین ره بازی
❈۴❈
از طاعت خفتهای و بر بازی
چون باز به ابر بر به پروازی
بازی است زمانه بس رباینده
با باز زمانه چون کنی بازی
❈۵❈
بازی رسنی نه معتمد باشد
بس بگسلد این رسنت، ایا غازی
ای دیو دوان چرا نمیبینی
از جهل نشیب دهر از افرازی
❈۶❈
تازنده زمان چو دیو میتازد
تو از پس دیو خیره میتازی
بازی ز کجات میفراز آید
ای مانده به قعر چاه صد بازی؟
❈۷❈
رازی است بزرگ زیر چرخ اندر
بیدین تو نه اهل آن چنان رازی
انبازانند دینت با دنیا
چون با تن توست جان به انبازی
❈۸❈
دنیا به تگ اندر است دینت کو؟
بیدین به جهان چرا همی نازی؟
غرقه شدهای به بحر دنیا در
یا هیچ همی به دین نپردازی
❈۹❈
با آز هگرز دین نیامیزد
تو رانده ز دین به لشکر آزی
آواز گلوی بخت شوم آزست
تو فتنه شده برین به آوازی
❈۱۰❈
غمز است هر آنچهت آز میگوید
مشنو به گزاف از آز غمازی
با دهر که با تو حیلهها سازد
ای غره شده چرا همی سازی؟
❈۱۱❈
بنگر که جهانت میبینجامد
هر روز تو کار نو، چه آغازی؟
آن را کهت ازو همی رسد خواری
ای خواریدوست خیره چه نوازی
❈۱۲❈
ای بز و زبون تن ز بهر تن
همواره چرا زبون بزازی
این جاهل را به بز چون پوشی
در طاعت و علم خویش نگدازی
❈۱۳❈
تا کی بود این بنا طرازیدن؟
چون خوابگه قدیم نطرازی؟
ای حجت، کاز خرد باشد
همواره تو زین بدل در این کازی
کامنت ها