ناصرخسرو:خرد چون به جان و تنم بنگریست از این هر دو بیچاره بر جان گریست
❈۱❈
خرد چون به جان و تنم بنگریست
از این هر دو بیچاره بر جان گریست
مرا گفت کاینجا غریب است جانت
بدو کن عنایت که تنت ایدری است
❈۲❈
عنایت نمودن به کار غریب
سر فضل و اصل نکو محضری است
گر آرایش بت ز بتگر بود
تنت را میارای کاین بتگری است
❈۳❈
نکوتر نگر تا کجا میروی
که گمره شد آنک او نکو ننگریست
اگر دیو را با پری دیدهای،
و گر نی، تنت دیو و جانت پری است
❈۴❈
پریت ای برادر برهنه چراست
اگر دیوت اندر خز و ششتری است؟
چو تنت از عرض جامه دارد بدان
که مر جانت را جامهٔ جوهری است
❈۵❈
به صابون دین شوی مر جانت را
بیاموز کاین بس نکو گازری است
ز دانش یکی جامه کن جانت را
که بیدانشی مایهٔ کافری است
❈۶❈
سر علمها علم دین است کان
مثل میوهٔ باغ پیغمبری است
به دین از خری دور باش و بدان
که بیدینی، ای پور، بی شک خری است
❈۷❈
مگر جهل درداست و دانش دواست
که دانا چنین از جهالت بری است
به داروی علمی درون علم دین
ز بس منفعت شکر عسکری است
❈۸❈
سخن به ز شکر کزو مرد را
ز درد فرومایگی بهتری است
سخن در ره دین خردمند را
سوی سعد رهبرتر از مشتری است
❈۹❈
گلی جز سخن دید هرگز کسی
که بیآب و بی نم همیشه طری است؟
بیاموز گفتار و کردار خوب
کهت این هر دو بنیاد نیکاختری است
❈۱۰❈
مراد خدای از جهان مردم است
دگر هرچه بینی همه بر سری است
نبینی که بر آسمان و زمین
مر او را خداوندی و مهتری است
❈۱۱❈
خداوند تمییز و عقل شریف
خداوند تدبیر و قول آوری است
متاب، ای پسر، سر ز فرمان آنک
ازوت این بزرگی و این سروری است
❈۱۲❈
به طاعت بکن شکر و احسان او
که این داد نزد خرد عمری است
بجز شکر نعمت نگیرد که شکر
عقاب است و نعمت چو کبگ دری است
❈۱۳❈
مکن شکر جز فضل آن را که او
به فردوس شکر تو را مشتری است
جهان جای الفنج ملک بقاست
بقائی و ملکی که نااسپری است
❈۱۴❈
گر از بهر ملک آفریدت خدای
چرا مر تو را میل زی چاکری است
طلب کن بقا را که کون و فساد
همه زیر این گنبد چنبری است
❈۱۵❈
جهان را چو نادان نکوهش مکن
که بر تو مر او را حق مادری است
به فعل اندرو بنگر و شکر کن
مر آن را که صنعش بدین مکبری است
❈۱۶❈
چه چیز است از این چرخ گردان برون؟
درین عاقلان را بسی داوری است
جهانی فراخ است و خوش کاین جهان
درو کمتر از حلقهٔ انگشتری است
❈۱۷❈
مر آن راست فردا نعیم اندرو
که امروز بر طاعتش صابری است
نباشد کسی تشنه و گرسنه
درو، کاین سخن در خور ظاهری است
❈۱۸❈
چو تشنه نباشد کس آنجا پس آن
چه جای شراب هنی و مری است؟
حذر کن ز عام و ز گفتار خام
گرت میل زی مذهب حیدری است
❈۱۹❈
تو را جان در این گنبد آبگون
یکی کار کن رفتنی لشکری است
بیلفنج ملک سکندر کنون
که جانت در این سد اسکندری است
❈۲۰❈
سخنهای حجت به حجت شنو
که قولش نه بیهوده و سرسری است
کامنت ها