ناصرخسرو:ای پسر ار عمر تو یک ساعت است ایزد را بر تو درو طاعت است
❈۱❈
ای پسر ار عمر تو یک ساعت است
ایزد را بر تو درو طاعت است
نعمت تخم است وزو شکر بار
وین بر و این تخم نه هر ساعت است
❈۲❈
طاعت اگر اصل همه شکرهاست
عمر سر هر شرف و نعمت است
گرت همی عمر نیرزد به شکر
بر تو به دیوانگیم تهمت است
❈۳❈
مرد نکو صورت بیعلم و شکر
سوی حکیمان به حقیقت بت است
مرد مخوان هیچ، بتش خوان، ازانک
چون بت باقامت و بیقیمت است
❈۴❈
گر تو همی مردم خوانیش ازانک
از قبل سیم و زرش حشمت است
نزد تو پس مردم گشت اسپ میر
زانکه برو نیز ز زر حلیت است
❈۵❈
هر که نداند که کدام است مرد
همچو ستوران ز در رحمت است
مرد نهان زیر دل است و زبان
دیگر یکسر گل پر صورت است
❈۶❈
سوی خرد جز که سخن نیست مرد
او سخن و کالبدش لعبت است
جز که سخن، یافتن ملک را
هیچ نه مایه است و نیز آلت است
❈۷❈
جز به سخن بنده نگردد تو را
آنکس کو با تو ز یک نسبت است
مرد رسول است، ستورند پاک
این که همی گویند این امت است
❈۸❈
مرد سخن یافته را در سخن
حملت و هم حمیت و هم قوت است
حجت و برهانش و سؤال و جواب
ضربت و تیغ و سپر و حربت است
❈۹❈
حربگه مرد سخندان بسی
صعبتر از معرکه و حملت است
شیر بیابان را با مرد جنگ
هم سری و همبری و شرکت است
❈۱۰❈
چنگ ز شیر آمد شمشیر شیر
یشکش چون تیر تو با هیبت است
قول تو تیر است و زبانت کمان
گرت بدین حرب به دل رغبت است
❈۱۱❈
هر که به تیر سخنت خسته شد
خستگیش ناخوش و بیحیلت است
پیش خردمند در این حربگاه
بیخردان را همه تن عورت است
❈۱۲❈
شهره شود مرد به شهره سخن
شهره سخن رهبر زی جنت است
روی متاب از سخن خوب و علم
کاین دو به دو سرای تو را بابت است
❈۱۳❈
پرورش جان به سخنهای خوب
سوی خردمند مهین حسبت است
کوکب علم آخر سر بر کند
گرچه کنون تیره و در رجعت است
❈۱۴❈
هیچ مشو غره گر اوباش را
چند گهک نعمت یا دولت است
سوی خردمند به صد بدره زر
جاهل بیقیمت و بیحرمت است
❈۱۵❈
گر به هر انگشت چراغی کند
هیچ مبر ظن که نه در ظلمت است
قیمت دانش نشود کم بدانک
خلق کنون جاهل و دون همت است
❈۱۶❈
توبه کند شیر ز شیری هگرز
گرچه شتر کاهل و بیحمیت است؟
سرو همی یازد اگرچه چنار
خشک و نگونسار و سقط قامت است؟
❈۱۷❈
نیک و بد عالم را، ای پسر،
همچو شب و روز درو نوبت است
گاه تو خوش طبع و گهی خشمنی
سیرت این چرخ همین سیرت است
❈۱۸❈
آنکه تو را محنت او نعمت است
نعمت تو نیز برو محنت است
براثر روز رود شب چنانک
نعمت او بر اثرش نکبت است
❈۱۹❈
خوگ همه شر و زیان است و نحس
میش همه خیر و بر و برکت است
همچو دو بنده که برین از خدا
بر تو سلام است و بران لعنت است
❈۲۰❈
کی بتواند که شود خوگ میش؟
زانکه شر و نحس درو خلقت است
بر طلب برکت میشی تو را
هم خرد و هم تن و هم طاقت است
❈۲۱❈
نیک نگه کن که بر این جاهلان
دیو لعین را طرب و دعوت است
جای حذر هست ازینها تو را
اکنون کاین خلق بدین عبرت است
❈۲۲❈
آنکه فقیه است از املاک او
پاکتر آن است که از رشوت است
وانکه همی گوید من زاهدم
جهل خود او را بترین ذلت است
❈۲۳❈
گوش و دل خلق همه زین قبل
زی غزل و مسخره و طیبت است
بیت غزل بر طلب فحش و لهو
بیهنران را بدل آیت است
❈۲۴❈
عادت خود طاعت و پرهیزدار
تا فلک و خلق بدین عادت است
بیهده گفتار به یک سو فگن
حجت بر تو سخن حجت است
❈۲۵❈
ور تو خود از حجت بیحاجتی
نه به تو مر حجت را حاجت است
کامنت ها