گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

ناصرخسرو:از اهل ملک در این خیمهٔ کبود که بود که ملک ازو نربود این بلند چرخ کبود؟

❈۱❈
از اهل ملک در این خیمهٔ کبود که بود که ملک ازو نربود این بلند چرخ کبود؟
هر آنکه بر طلب مال، عمر مایه گرفت چو روزگار بر آمد نه مایه ماند و نه سود
❈۲❈
چو عمر سوده شد و، مایه عمر بود تو را تو را ز مال که سوداست، اگر نه سود، چه سود؟
فزودگان را فرسوده گیر پاک همه خدای عزوجل نه فزود و نه فرسود
❈۳❈
خدای را به صفات زمانه وصف مکن که هر سه وصف زمانه است هست و باشد و بود
یکی است با صفت و بی‌صفت نگوئیمش نچیز و چیز مگویش، که مان چنین فرمود
❈۴❈
خدای را بشناس و سپاس او بگزار که جز بر این دو نخواهیم بود ما ماخوذ
به فعل و قول زبان یکنهاد باش و مباش به دل خلاف زبان چون پشیز زر اندود
❈۵❈
چو نرم گویم با تو مرا درشت مگو مسوز دست جز آن را که مر تو را برهود
ز خاک و آتش و آبی، به رسم ایشان رو که خاک خشک و درشت است و آب نرم و نسود
❈۶❈
مباش مادح خویش و، مگوی خیره مرا که «من ترنج لطیفم خوش و تو بی مزه تود»
اگر کسی بگرفتی به زور و جهد شرف به عرش بر بنشستی به سرکشی نمرود
❈۷❈
جهود را چه نکوهی؟ که تو به سوی جهود بسی نفایه‌تری زانکه سوی توست جهود
ستوده سوی خردمند شو به دانش ازانک بحق ستوده رسول است کش خدای ستود
❈۸❈
یقین بدان که ز پاکیزگی است پیوسته به جان پاک رسول از خدای و خلق درود
اگر نخواهی کائی به محشر آلوده ز جهل جان و، ز بد دل، ببایدت پالود
❈۹❈
تو را چگونه پساود هگرز پاکی و علم که جان و دلت جز از جهل و فعل بد نپسود؟
به مال و ملک و به اقبال دهر غره مشو که تو هنوز ز آتش ندیده‌ای جز دود
❈۱۰❈
جهان مثل چو یکی منزل است بر ره و خلق درو همی گذرد فوج فوج زودا زود
برادر و پدر و مادرت همه رفتند تو چند خواهی اندر سفر چنین آسود؟
❈۱۱❈
تنت چو پیرهنی بود جانت را و، کنون همه گسست و بفرسوده گشت تارش و پود
ربود خواهد از تنت پیرهن اکنون همان که تازگی و رنگ پیرهنت ربود
❈۱۲❈
تو باد پیمودی همچو غافلان و فلک به کیل روز و شبان بر تو عمر تو پیمود
تو سالیان‌ها خفتی و آنکه بر تو شمرد دم شمردن تو، یک نفس زدن نغنود
❈۱۳❈
کنون بباید رفتن سبک به قهر و، سرت پر از بخار خمار است و چشم خواب آلود
تو عبرت دو جهانی که می‌روی و، دلت ز بخت نا خشنود و خدای ناخشنود
❈۱۴❈
نگاه کن که چه حاصل شدت به آخر کار از انکه دست و سر و روی سوختی و شخود
چرا به رنج تن بی‌خرد طلب کردی فزونئی که به عمر تو اندرون نفزود
❈۱۵❈
بدان که: هر چه بکشتی ز نیک و بد، فردا ببایدت همه ناکام و کام پاک درود
بدانکه بر تو گواهی دهند هر دو به حق دو چشم هر چه بدید و دو گوش هر چه شنود
❈۱۶❈
به گمرهی نبود عذر مر تو را پس ازانک تو را دلیل خداوند راه راست نمود

فایل صوتی دیوان اشعار قصیدهٔ شمارهٔ ۵۱

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

ابراهیم کریمی
2019-02-17T12:15:22
قبه کبود:کنایه از آسمانهست و باید و بود : کنایه از مقید زمان بودن و در دایره بود و نبود قرار گرفتنیک نهاد: بر سر یک سیره و منش بودنمادح خویش بودن:کنایه از خودستایی و مغرور بودن تنت چو پیرهن بود جانترا: تشبیه است زیباشخودن:خراشیدن و کنایه می تواند بودن از برای دنیا خود را در رنج انداختن