ناصرخسرو:مردم نبود صورت مردم حکما اند دیگر خس و خارند و قماشاتِ دغااند
❈۱❈
مردم نبود صورت مردم حکما اند
دیگر خس و خارند و قماشاتِ دغااند
اینها که نیند از تو سزای که و کهدان
مرحور وجنان راتو چه گوئی که سزااند؟
❈۲❈
باندوه چرایند شب و روز بمانده
از چون و چرا زانکه ستوران چرااند
این خیل چرا چویند و زخیل چراجوی
این خلق بداندیش کزین گونه جرااند
❈۳❈
در عالم انسانی مردم چو نبات است
اینها چون ریاحیناند آنها چو گیااند
در دست شه اینها سپرغمند کماهی
در پیش خر آنها چو گیاهند و غذااند
❈۴❈
گر تو سپر غمی شوی، این پور، به طاعت
آنهات گزینند که بر ما امرااند
دانا بر من کیست جز آنها که در امت
خیرالبشراند و خلف اهل عبااند؟
❈۵❈
ایشان که به فرمان خدا از پدر و جد
میمون خلفااند و بر امت خلفااند
آنها که به تایید الهی به ره دین
اندر شب گم راهی اجرام سمااند
❈۶❈
آنها که مرایشان را اندر شرف و فضل
مردان و زنان جمله عبیداند و امااند
آنها که به تقدیر جهان داور ما را
از درد جهالت به نکو پند شفااند
❈۷❈
آنها که جهان را به چراغی که خداوند
بفروختش اندر شب دین روی ضیااند
آنها که گوااند بر این خلق و برایشان
زایزد پدر و جد بحق عدل گوااند
❈۸❈
آنها که زپاکیزه نسب شیعت خود را
از حوض جد خویش و نیا آب سقااند
آنها که گه حمله به تایید الهی
چون ما ز ستوران چراینده جدااند
❈۹❈
آنها که بریشان ما را همه هموار
میراث نیائیم که میراث نیااند
آنها که چو محراب شریفند و مقدم
دیگر به صفا جمله وضیعند و ورااند
❈۱۰❈
حجاج و کریمان و حکیمان جهانند
ویشان به ره حکمت قبلهٔ حکمااند
کعبهٔ شرف و علم خفیات کتاب است
ویشان به مثل کعبهٔ رکناند و صفااند
❈۱۱❈
زیشان به هر اقلیم یکی تند زبانی است
گویا به صلاح گرهی کز صلحااند
بر اهل ولا ابر صلاحند و بر آنهاک
نه اهل ولااند مثل باد بلااند
❈۱۲❈
کوهی است به هر کشور از ایشان که از این خلق
آنها که نبینند نه از اهل ولااند
کوهی که برو چشمهٔ پاک آب حیات است
نخچیر درو مؤمن و کبگان علمااند
❈۱۳❈
کوهی است به یمگان که بینند گروهیش
کز چشم حقیقت سپر سر صفااند
کوهی که درو نور الهی است جواهر
آنها که همی جویند جوهر به کجااند؟
❈۱۴❈
زین گوهر باقی نکند هیچ کسی قصد
کز کوردلی شیفته برادر فنااند
آن است مرا کز دل با من به مرا نیست
آنها نه مرااند که با من به مرااند
❈۱۵❈
در گرد دل من به مرا هرگز ره نیست
پاکیزه که بیهیچ مرااند مرااند
مر گوهر با قیمت و با فضل و بها را
اینها نه سزااند که بیقدر و بهااند
❈۱۶❈
از عدل و صواب است بقا زاده و اینها
نه اهل بقااند که بر جور و خطااند
پشه ز چه یک روز زید، پیل دوصد سال؟
زیرا ز پشه پیلان در رنج و عنااند
❈۱۷❈
عدلی است عطا ز ایزد ما را و ز دوزخ
آنند رها کز در این شهره عطااند
گر عادلی از طاعت بگزار حق وقت
بنگر به بصیرت که در اینجا بصرااند
❈۱۸❈
وانها که ندانند به طاعت حق روزی
بر جور و جفااند نه بر عدل و وفااند
یارب، چه شد آن خلق که بر آل پیمبر
چون کژدم و مارند و چو گرگان و قلااند؟
❈۱۹❈
اینها که همی دشمن اولاد رسولند
از مادر اگر هرگز نایند روااند
دانم که رها یابد از دوزخ ابلیس
گر ز آتش این قوم بدین فعل رهااند
❈۲۰❈
دانم که بدین فعل که میبینم هر چند
گویند تو راایم حقیقت نه تورااند
آنها که تورااند ز فعل بد اینها
درمانده و دل خسته و با درد و بکااند
❈۲۱❈
دانند که در عالم دین شهره لوائی است
پنهان شده در سایهٔ این شهره لوااند
آن شمس که روزیش برآری تو زمغرب
از فضل تو خواهنده مرو را به دعااند
❈۲۲❈
تا جای پدر باز ستانند ز دیوان
اینها که سزای صلواتاند و ثنااند
ای امت برگشته ز اولاد پیمبر
اولاد پیمبر حکم روز قضااند
❈۲۳❈
این قوم که این راه نمودند شما را
زی آتش جاوید دلیلان شمااند
این رشوت خواران فقهااند شما را
ابلیس فقیه است گر اینها فقهااند
❈۲۴❈
از بهر قضا خواشتن و خوردن رشوت
فتنه همگان بر کتب بیع و شرااند
رشوت بخورند آنگه رخصت بدهندت
نه اهل قضااند بل از اهل قفااند
❈۲۵❈
بر من ز شما نیست سفاهت عجب ایرا
آنند که در دین فقهااند سفهااند
گر احمد مرسل پدر امت خویش است
جز شیعت و فرزند وی اولاد زنااند
❈۲۶❈
ما بر اثر عترت پیغمبر خویشیم
و اولاد زنا بر اثر رای و هوااند
اسلام ردائی ز رسول است و، امامان
از عترت او، حافظ این شهره ردااند
❈۲۷❈
آنان که فلان است و فلان زمرهٔ ایشان
نزدیک حکیمان زدر عیب و هجااند
ما را چو کند پیر چه گوئیم که رهبر
در دین حق از عترت پیغمبر مااند؟
❈۲۸❈
ای حجت، میگوی سخنهای به حجت
زیرا که صبائی تو و خصمانت هبااند
موسی زمان را تو یکی شهره عصائی
وانکه نشناسند که خصمان عقلااند
کامنت ها