ناصرخسرو:آزردن ما زمانه خو دارد مازار ازو گرت بیازارد
❈۱❈
آزردن ما زمانه خو دارد
مازار ازو گرت بیازارد
وز عقل یکی سپر کن ارخواهی
کهت دهر به تیغ خویش نگذارد
❈۲❈
تعویذ وفا برون کن از گردن
ور نی به جفا گلوت بفشارد
آن است کریم طبع کو احسان
با اهل وفا و فضل خو دارد
❈۳❈
وز سفله حذر کند که ناکس را
دانا چو سگ اهل خوار انگارد
شوره است سفیه و سفله، در شوره
هشیار هگرز تخم کی کارد؟
❈۴❈
بر شوره مریز آب خوش زیرا
نایدت به کار چون بیاغارد
خاری است درشت صحبت جاهل
کو چشم وفا و مردمی خارد
❈۵❈
مسپار به دهر سفله دل زیرا
آزاده دلش به سفله نسپارد
ایمن مشو از زمانه زیراک او
ماری است که خشک و تر بیوبارد
❈۶❈
گر بگذرد از تو یک بدش فردا
ناچاره ازان بترت باز آرد
کم بیند مردم از جهان رحمت
هرچند که پیش گرید و زارد
❈۷❈
این شوی کش پلید هر روزی
بنگر که چگونه روی بنگارد
وز شوی نهان به غدر و مکاری
در جام شراب زهر بگسارد
❈۸❈
وان فتنه شده، ز دست این دشمن
بستاند زهر و نوش پندارد
آن را که چنین زنیش بفریبد
شاید که خرد بمرد نشمارد
❈۹❈
آن است خرد که حق این جادو
مرد از ره دین و زهد بگزارد
وز ابر زبان سرشک حکمت را
بر کشت هش و خرد فرو بارد
❈۱۰❈
ور سر بکشد سرش زهشیاری
بر پشتش بار دین برانبارد
دیو است جهان که زهر قاتل را
در نوش به مکر می بیاچارد
❈۱۱❈
چون روز ببیند این معادی را
هر کس که برو خردش بگمارد
آن را که به سرش در خرد باشد
با دیو نشست و خفت چون یارد؟
کامنت ها