ناصرخسرو:بالای هفت چرخ مدور دو گوهرند کز نور هر دو عالم و آدم منورند
❈۱❈
بالای هفت چرخ مدور دو گوهرند
کز نور هر دو عالم و آدم منورند
اندر مشیمهٔ عدم از نطفهٔ وجود
هر دو مصورند ولی نامصورند
❈۲❈
محسوس نیستند و نگنجند در حواس
نایند در نظر که نه مظلم نه انورند
پروردگان دایهٔ قدسند در قدم
گوهرنیند اگرچه به اوصاف گوهرند
❈۳❈
زین سوی آفرینش و زان سوی کاینات
بیرون و اندرون زمانه مجاورند
اندر جهان نیند هم ایشان و هم جهان
در ما نیند و در تن ما روح پرورند
❈۴❈
گویند هر دو هر دو جهانند، از این قبل
در هفت کشورند و نه در هفت کشورند
این روح قدس آمد و آن ذات جبرئیل
یعنی فرشتگان پرانند و بیپرند
❈۵❈
بیبال در نشیمن سفلی گشاده پر
بی پر بر آشیانهٔ علوی همی پرند
با گرم و سرد عالم و خشک و تر جهان
چون خاک و باد هم نفس آب و آذرند
❈۶❈
در گنج خانهٔ ازل و مخزن ابد
هر دو نه جوهرند ولی نام جوهرند
هم عالماند و آدم و هم دوزخ و بهشت
هم حاضرند و غایب و هم زهر و شکرند
❈۷❈
وز نور تا به ظلمت و ز اوج تا حضیض
وز باختر به خاور وز بحر تا برند
هستند و نیستند و نهانند و آشکار
زان بی تواند و با تو به یک خانه اندرند
❈۸❈
در عالم دوم که بود کارگاهشان
ویران کنندگان بنا و بناگرند
روزی دهان پنج حواس و چهار طبع
خوالیگران نه فلک و هفت اخترند
❈۹❈
وز مشرفان دهاند بهگرد سرایشان
زان پنج اندرون و از آن پنج بردرند
در پیش هر دو هر دو دکاندار آسمان
استاده هر چه دیر فروشد همی خرند
❈۱۰❈
وان پادشاه ده سر و شش روی و هفت چشم
با چار خصمشان به یکی خانه اندرند
جوهر نیند و جوهر ایشان بود عرض
محور نهادهٔ عرضند و نه محورند
❈۱۱❈
خوانند برتو نامهٔ اسرار بیحروف
دانند کردههای تو بی آنکه بنگرند
پیدا از آن شدند که گشتند ناپدید
زان بی تن و سرند که اندر تن و سرند
❈۱۲❈
وین از صفت بود که نگنجند در جهان
وانگاه در تن و سر ما هر دو مضمرند
آن جایگان بهر تو را ساختند جای
ور نه کدام جای؟ که از جای برترند
❈۱۳❈
سوی تو آمدند ز جائی که جای نیست
آنجا فرشتهاند و بدینجا پیمبرند
بالای مدرج ملکوتاند در صفات
چون ذات ذوالجلال نه عنصر نه جوهرند
❈۱۴❈
با آنکه هست هر دو جهان ملک این و آن
نفس تو را اگر تو بخواهی مسخرند
گفتارشان بدان و به گفتار کار کن
تا از خدای عزوجل وحیت آورند
❈۱۵❈
بنگر به سایرات فلک را که بر فلک
ایشان زحضرت ملکالعرش لشکرند
بیدانشان اگرچه نکوهش کنندشان
آخر مدبران سپهر مدورند
❈۱۶❈
چندین هزار دیده و گوش از برای چیست؟
زیشان سخن مگوی که هم کور و هم کرند
گوئی مرا که گوهر دیوان ز آتش است
دیوان این زمانه همه از گل مخمرند
❈۱۷❈
جز آدمی نزاد ز آدم در این جهان
وینها از آدماند چرا جملگی خرند؟
دعوی کنند چه که براهیم زادهایم؟
چون ژرف بنگری همه شاگرد آزرند
❈۱۸❈
در بزمگاه مالک ساقیی زبانیند
این ابلهان که در طلب جام کوثرند
خوشی کجاست اینجا؟ کاینجا برادران
از بهر لقمهای هم خصم برادرند
❈۱۹❈
بعد از هزار سال همانی که اولت
زین در درآورند و از آن در برون برند
اینها که آمدند چه دیدند از این جهان؟
رفتند و ما رویم و بیایند و بگذرند
❈۲۰❈
وینها که خفتهاند در این خاک سالها
از یک نشستن پدرانند و مادرند
وینها که دم زدند به حب علی همی
گر زانکه دوستند چرا خصم عمرند؟
❈۲۱❈
وینها که هستشان به ابوبکر دوستی
گر دوستند چونکه همه خصم حیدرند؟
وین سنیان که سیرتشان بغض حیدر است
حقا که دشمنان ابوبکر و عمرند
❈۲۲❈
گر عاقلی ز هر دو جماعت سخن مگوی
بگذارشان بهم که نه افلج نه قمبرند
هانتا از آن گروه نباشی که در جهان
چون گاو میخورند و چون گرگان همی درند
❈۲۳❈
یا کافری به قاعده یا مؤمنی به حق
همسایگان من نه مسلمان نه کافرند
ناصر غلام و چاکر آن کس که این بگفت
«جان و خرد رونده بر این چرخ اخضرند»
کامنت ها