ناصرخسرو:ای کهن گشته در سرای غرور خورده بسیار سالیان و شهور
❈۱❈
ای کهن گشته در سرای غرور
خورده بسیار سالیان و شهور
چرخ پیموده بر تو عمر دراز
تو گهی مست خفته گه مخمور
❈۲❈
شادمانی بدان کهت از سلطان
خلعتی فاخر آمد و منشور
تا به پیشت یکی دگر فاسق
بیش و بهتر رودت فسق و فجور
❈۳❈
یات شاعر به مدح در گوید
شاد بادی و قصر تو معمور
قصر تو زین سخن همی خندد
بر تو، ای فتنه بر سرای غرور
❈۴❈
بر تو خندد که غافلی تو ازانک
در سرای غرور نیست سرور
چند رفتند از آن قصور بلند
بهتر و برتر از تو سوی قبور؟
❈۵❈
چرخ گردان بسی برآوردهاست
نوحهٔ نوحهگر ز معدن سور
شهر گرگان نماند با گرگین
نه نشابور ماند با شاپور
❈۶❈
بر کهن کردن همه نوها
ای برادر موکل است دهور
عسلش را به حنظل است نسب
شکرش را برادر است کژور
❈۷❈
که شناسد که چیست از عالم
غرض کردگار فرد غیور؟
چون زمین پر شکستگی است چرا
آسمان بی تفاوت است و فطور؟
❈۸❈
تو چه گوئی، که مر چرا بایست
این همه خاک و آب و ظلمت و نور؟
تا پدید آید اشتر و خر و گاو
مار و ماهی و گزدم و زنبور؟
❈۹❈
یا یکی برجهد چو بوزنگان
پای کوبد به نغمت طنبور؟
یا ز بهر یکی که پنجه سال
عمر بگذاشت بینماز و طهور؟
❈۱۰❈
مر تو را خانهای دریغ آید
زین فرومایگان و اهل شرور
پس چه گوئی ز بهر ایشان کرد
آسمان و زمین غفور شکور؟
❈۱۱❈
تو یکی هندباج ندهیشان
چون دهدشان خدای حور و قصور؟
این گمانی خطا و ناخوب است
دور باش از چنین گمانی دور
❈۱۲❈
گرت هوش است و دل ز پیر پدر
سخنی خوب گوشدار، ای پور
عالمی دیگر است مردم را
سخت نیکو ز جاهلان مستور
❈۱۳❈
اندرو بر مثال جانوران
مردمانند از اهل علم نفور
غرض ایزد این حکیمانند
وین فرومایگان خسند و قشور
❈۱۴❈
دزد مردان به سان موشانند
وین سبکسار مردمان چو طیور
غمر مردان چو ماهیاند خموش
ژاژخایان خلق چون عصفور
❈۱۵❈
حکمت و علم بر محال و دروغ
فضل دارد چو بر حنوط بخور
خامشی از کلام بیهده به
در زبور است این سخن مسطور
❈۱۶❈
کار تو کشت و تخم او سخن است
بدروی بر چو در دمندت صور
گر بترسی ز ناصواب جواب
وقت گفتن صبور باش صبور
❈۱۷❈
به زن و کودک کسان منگر
اگرت رغبت است صحبت حور
تا تو بر سلسبیل بگزیدی
گنده و تیره شیرهٔ انگور
❈۱۸❈
چه خطر دارد این پلید نبید
عند کاس مزاجها کافور؟
دل و جان را همی بباید شست
از محال و خطا و گفتن زور
❈۱۹❈
تا به هنگام خواندن نامه
خجلی نایدت به روز نشور
از بد و نیک وز خطا و صواب
چیست اندر کتاب نامذکور؟
❈۲۰❈
همه خواندند، بر تو چیز نماند
یاد نکرده از صحاح و کسور
با دل و عقل و با کتاب و رسول
روز محشر که داردت معذور
❈۲۱❈
بندهای کار کن به امر خدای
بنده با بندگی بود مامور
جز به پرهیز و زهد و استغفار
کار ناخوب کی شود مغفور؟
❈۲۲❈
گر نباشی از اهل ستر به زهد
خواند باید بسیت ویل و ثبور
باز کی گردد از تو خشم خدای
به حشم یا به حاجبان و ستور؟
❈۲۳❈
ای پسر، شعر حجت از برکن
که پر از حکمت است همچو زبور
کامنت ها