ناصرخسرو:گوئیم که مرنفس را بذات او اندردیداری است جرین دیدار چشم و رفتن و ایستادن است او را و گرفتن...
گوئیم که مرنفس را بذات او اندردیداری است جرین دیدار چشم و رفتن و ایستادن است او را و گرفتن و دست بازداشتن است او را و جز آن برابر این فعلها که اندر محسوسات می کند، و فعلهای ذاتی او شریفتر است ازین عرضی، پس همی نماید که مرنفس را اندر ذات او حواسی است که این حواس ظاهر ماننده است مر آنرا مانندگی دور، از بهر آنک بسیار کس است کز مادر نابینا زادست و علمهای شریف آموخته است چون حساب و هندسه و منطق و کتاب خدایرا یاد گرفته است و کتب حکما را دانسته است تا نفس او بذات خویش کتابها گشته است، و اوهمی بیند اندر هر علمی آنچ مرورا بنمایند، دیگر کسان از دیدن آن چیزها که او همی بیند نابینا اند. پس این حال دلیل کند که نفس را چشمی هست از ذات او و مر آن چشم را از نفس دانای آموزگار آفتابی هست که چیزها را بدان چشم ذاتی، نفس بنماید بر مثال آفتاب که چراغ که شکل و صورت جسمانی بچشم نگرندگان اندر پدید آرد. و گواهی دهد بر درستی این دعوی قول خدای تعالی که مر رسول را علیه السلام گفت: قوله « یا أیها النبی انا أرسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً و داعیاً ال الله باذنه و سراجاً منیراً» گفت: ای پیامبر ما بفرستادیم ترا گواه برخلق و مژده دهنده و بیم کننده و خواننده سوی خدای بدستوری او و چراغی روشن. وگروهی از مردم چنین گویند که چون مردم جهد کند ونفس خویش را از ناشایستها دور کند او را دیدار اوفتد اندر چیزهای بودنی و خبر یابد از عالم علوی، و وحی پیامبران آن است. و ما گوئیم که چنین نشاید گفتن که پیمبری بجهد خویش یافتند پیامبران، چه وحی از کردار پیغامبران آنست کزان مراد کردگار عالم بحاصل آید، و مراد از خداوند مراد که توانا باشد جز بدو و بخواست او بحاصل نشود ، و گر بخواست کسی دیگر مراد خدای بحاصل آمدی آنکس با خدای انباز بودی. وهر کس که با خدای انباز گیرد کافر باشد. پس آن کسان که گفتند پیامبری بجهد بتوان یافتن کافر شدند بقول خدای تعالی که همی گوید، قوله « ان الله لا یغفر أن یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء» همی گوید: خدای نیامرزد آنکس را که با او انباز گیرد و بیامرزد فرود از آن هر کرا خواهد. پس ما گوئیم که نفس مردم راگرفتن است و یله کردن بذات بیرون گرفتن و یله کردن بآلت چون اعتقاد کردن چیزی و یله کردن چیزی دیگر و چون یاد کردن علمی و از یاد بگذاشتن دیگری، و او را نیز رفتن و ایستادن است بذات خویش چون رفتن اندر علمی از آغاز او تا بانجام او وایستادنست مرو را بجایهایی که از آن کدر بیاید بدانستن آن، چنانک خدای تعالی همی گوید، قوله « کلما أضاء لهم مشوا فیه و اذا أظلم علیهم قاموا» همی گوید: هر وقت که روشنایی پیدا آید بروند اندرو و چون بریشان تاریک شود بایستند. و بدین مر کسانی را میخواهد که کتاب خدایرا برای خویش معنی جویند و بعضی را معنی بتوانند یافتن و اندر آن بشتابند و چون متشابهی مشکل پیش آید برجای بایستاند، و فعلهای ذاتی مر نفس را شریفتر است از فعلهای آلتی عرضی، و چون مردم بقوت نفس ناطقه مر نفس شهوانی را بشکند و بچیزهای دنیایی و لذات حسی مشغول نشود نفس ناطقه او قوی شود و چیزهایی تعلیم ببیند، ازبهرآنک نفس را کار کردن طبع است و چون مرو را از چیزهای طبیعی باز داری و او از کار فرونشیند بقوت نفسانی چیزهایی ببیند از عالم خویش که آن اندر ذات اوست، بر مثال چشم که چون کار او دیدن است هر وقت که مرو را از علت پاک گردانی چیزهای جسمانی را بی تکلف و بی نمون نماینده ببیند، و این برهانی روشن است خردمندان را ازجسمانی بروحانی.
کامنت ها