ناصرخسرو:پانزدهم رجب سنه ثمان و ثلثین و اربعمایه از آنجا به کویمات شدیم، و از آنجا به شهر حماة شدیم،...
پانزدهم رجب سنه ثمان و ثلثین و اربعمایه از آنجا به کویمات شدیم، و از آنجا به شهر حماة شدیم، شهری خوش، آبادان، بر لب آب عاصی، و این آب را از آن سبب عاصی گویند که به جانب روم میرود، یعنی چون از بلاد اسلام به بلاد کفر میرود عاصی است، و بر این آب دولاب های بسیار ساخته اند. پس از آنجا راه دو میشود: یکی به جانب ساحل، و آن غربی شام است، و یکی جنوبی، به دمشق میرود. ما به راه ساحل رفتیم.
در کوه چشمهای دیدم که گفتند هر سال چون نیمه شعبان بگذرد آب جاری شود از آنجا و سه روز روان باشد و بعد از سه روز یک قطره نیاید تا سال دیگر. مردم بسیار آنجا به زیارت روند و تقّرب جویند و به خداوند سبحانه و تعالی، و عمارات و حوضها ساختهاند آنجا. چون از آنجا بگذشتیم به صحرایی رسیدیم که همه نرگس بود شکفته، چنانکه تمامت آن صحرا سپید مینمود از بسیاری نرگس ها.
در کوه چشمهای دیدم که گفتند هر سال چون نیمه شعبان بگذرد آب جاری شود از آنجا و سه روز روان باشد و بعد از سه روز یک قطره نیاید تا سال دیگر. مردم بسیار آنجا به زیارت روند و تقّرب جویند و به خداوند سبحانه و تعالی، و عمارات و حوضها ساختهاند آنجا. چون از آنجا بگذشتیم به صحرایی رسیدیم که همه نرگس بود شکفته، چنانکه تمامت آن صحرا سپید مینمود از بسیاری نرگس ها.
کامنت ها