ناصرخسرو:بعد از آن از آنجا برفتیم و به دیهی رسیدیم که آن را حیفا میگفتند و تا رسیدن بدین دیه در راه...
بعد از آن از آنجا برفتیم و به دیهی رسیدیم که آن را حیفا میگفتند و تا رسیدن بدین دیه در راه ریگ فراوان بود، از آن که زرگران در عجم به کار دارند و ریگ مکّی گویند، و این دیه حیفا بر لب دریاست و آنجا نخلستان و اشجار بسیار دارند. آنجا کشتی سازان بودند و آن کشتی های دریای را آنجا جودی میگفتند. از آنجا به دیهی دیگر رفتیم، به یک فرسنگی، که آن را کنیسه میگفتند، از آنجا راه از دریا بگردید، و به کوه در شد سوی مشرق و صحراها و سنگستانها بود که وادی تماسیح میگفتند. چون فرسنگی دو برفتیم دیگر بار راه به کنار دریا افتاد و آنجا استخوان حیوانات بحری بسیار دیدیم که در میان خاک و گل معجون شده بود و همچو سنگ شده از بس موج که بر آن کوفته بود.
کامنت ها