گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

ناصرخسرو:از طائف برفتیم و کوه و شکستگی بود که می‌رفتیم و هر جا حصارکها و دیهک‌ها بود ودرمیان شکستها...

از طائف برفتیم و کوه و شکستگی بود که می‌رفتیم و هر جا حصارکها و دیهک‌ها بود ودرمیان شکستها حصارکی خراب به من نمودند اعراب گفتند این خانه ی لیلی بوده است وقصه ی ایشان عجیب است. واز انجا به حصاری رسیدیم که ان را مطارمی گفتند و از طائف تا آن جا دوازده فرسنگ بود. و از آن جا به ناحیی رسیدیم که آن را ثریا می‌گفتند آن جا خرمایستان بسیار بود و زراعت می‌کردند با آب چاه و دولاب و در آن ناحیه می‌گفتند که هیچ حاکم و سلطان نباشد و هر جا رئیسی و مهتری باشد به سر خود و مردم دزد و خونی همه روز بایکدیگر جنگ و خصومت کنند. و از طایف تا آن جا بیست و پنج فرسنگ می‌داشتند. از آن جا بگذشتم حصاری بود که آن را جزع می‌گفتند. و در مقدار نیم فرسنگ زمین چهار حصار بود. آنچه بزرگ تر بود که ما آن جا فرود آمدیم آن را حصین بنی نسیر می‌گفتند و درخت های خرما بود اندک و خانه آن شخص که شتر از او گرفته بودیم در این جزع بود، پانزده روز آن جا بماندم. خفیر نبود که مارا بگذراند و عرب آن موضع هر قومی را حدی باشد که علف خوار ایشان بود و کسی بیگانه در آن جا نتواند شدن که هر که را که بی خفیر بدرقه باشد و قلاوز نیز گویند. اتفاقا سرور آن اعراب که در راه ما بودند که ایشان را بنی سواد می‌گفتند به جزع آمد و ما او را خفیر گرفتیم و او را ابوغانم عبس بن العبیر می‌گفتند با او برفتیم. قومی روی به ما نهادند پنداشتند صیدی یافتند چه ایشان هر بیگانه را که بینند صید خوانند چون رئیس ایشان با ما بود چیزی نگفتند وگرنه آن مردی بود ما را هلاک کردندی. فی الجمله در میان ایشان یک چندی بماندیم که خفیر نبود که ما را بگذراند و از آن جا خفیری دو بگرفتیم هر یک به ده دینار تا ما را به میان قومی دیگر برد.

فایل صوتی سفرنامه بخش ۶۷ - پس از طائف

صوتی یافت نشد!

تصاویر

کامنت ها

امین کیخا
2013-07-19T11:36:01
خفیر یعنی نگهبان ولی کسی را که برای راهبری و راهوری در راهی به کار می گیرند هم خفیر می گویند ، گویا هر کس بی خفیر و راهور می رفته تباه می کردند . در فارسی به فرنود ( سند) شاهنامه انکس را که برای اوردن مهمان می فرستادند که مهمان راه نا اشنا را بیاورد به بزم ، خرام می گفته اند . در داستان رستم و سفندارمذ ، گاهی که سفندار رای بر ستیز استوار می دارد ، خرام رستم را بازپس می فرستد , و نان رستم را نمی خورد . درود بر سفندارمذ پاک .
امین کیخا
2013-07-19T11:26:44
دیهک یعنی از ده کوچک تر diehak
امین کیخا
2013-07-19T11:28:43
صیاد افزون بر نخجیرگر واژه دامیار را هم دارد ، دامیار یعنی کسی که دام و تور می زند