ناصرخسرو:گوئیم بتوفیق خدایتعالی که روینده آنست که زیادت پذیرد و از مردم هم بجسم زیادت پذیر است و هم...
گوئیم بتوفیق خدایتعالی که روینده آنست که زیادت پذیرد و از مردم هم بجسم زیادت پذیر است و هم بنفس و خدایتعالی بدانچه زیادت جسم ازوست ده یک واجب کرده است تا آن دلیل باشد مر مومن را بر آن ده حد که نفس را زیادتی از ایشانست و هر که این ترتیب را بداند پرورش جسم و نفس او براستی حق باشد پس گوئیم آن ده حد که پرورش نفس ازوست پنج ازو روحانیست چون قلم و لوح و اسرافیل و میکائیل و جبرائیل و پنج ازو جسمانی است چون رسول و وصی و امام و حجت و داعی و جسمانیان آلاترا کار بندند اندر فایده دادن مر فرو دستان خویش را بر اندازه توانایی خویش و روحانیان بجسم حاجتمند نیستند اندر فایده دادن مر فرودستان خویش را مگر بوحی و تایید و این حد ها اندر مرتبها اند برتر و فروتر همچنانکه برگها و دانهای درختان بر فرود آمدن که غذای جسم از آنست و همچنانکه اندر هر دانه بغذا دادن مر جسم را بر اندازه آن دانه قوتی است اینچنین مر هر حدیرا ازین ده حد بر اندازه مرتبت خویش قوتیست اندر پرورش نفسها چه روحانی و چه جسمانی و اندر همه دانها که جسم را زیادت کند شریفتر گندمست و آن مثل است مر هر حدیرا ازین ده حد بر آن حد کزو برتر است چنانکه مر اساس را ناطق بمنزلت گندمست و مر امام را اساس بمنزلت گندمست و هم برین ترتیب هر حدی برین مر حد فروردین را گندمست پس واجب است بر داعی که او مثل است بر خداوند کشت و دانه مثل است بر مستجیب که مرو را اندر نفس بخواهد رویانید که بخواندش سوی حدی ازین ده حد که یاد کرده باشد تا بدان حد خواندن و آگه کردن اعتقاد او را درست کند اندر دین و چون این یک حد را معلوم مستجیب کرد بدان اندازه که او سزاوار اوبود داعی ده یک بیرون کرد از آن کشتها که داشت و پاکیزه شد بعلم او و خوش گشت و ده یک از آنچه بروید از زمین بر همه کس واجب است که او را کشتها و زرعست اندک و بسیار یعنی که این ده حد که یاد کردیم بمرتبت از یکدیگر برترند و هر یکی از آنکه برتر ازوست پذیرنده است بدانکه فروتر ازوست دهنده باشد تا هر یکی از آن حدها که اندر میانه اند هم دهنده باشند و هم ستاننده مگر آن حد برین که او از امر باریست سبحانه و تعالی دهنده است بحقیقت و ستاننده نیست و آن فروردین حد که مستجیب است ستاننده حقیقت است و دهنده نیست تا آخر عالم دین ماننده شده است باول خویش و دایره گشته است.
و چون بیان کردیم که بر هر توانگری واجب است ده یک گزاردن گوییم بر آن کشتها که آب از آسمان خورد و از جویها ده یک واجب است و بر آنکه آب از دولاب خورد بیست یکی و تاویل آنکه آب از آسمان خورد و از جویها مثل حدودند که ایشانرا تایید و تاویل هر دو است چون ناطق و اساس و امام و حجت و مثل آنچه نیم ده یک واجب شود آن حدود است که ایشانرا از تایید بهره نیست چون داعی و ماذون و مستجیب و ایشانرا تاویل است و نیمه مویدانند و آنچه مویدانند از حدود علوی خبر دهند و قوت فرستند یعنی کسانیکه تایید یافته باشند و صاحب فیض شده باشند مر فرود یانرا ازده یکی باشند و آنچه نیمه مویدانند مر فرود یا نرا از حدود جسمانی سخن گویند نیمه مویدانند اندر حد تاویل این بیست یک باشد و تاویل آنکه نماز بر هر کسی (که) از گرویدگانست واجب است و زکوه بر توانگران واجب است و بر درویشان نیست آنست که نماز کردن خویش را پاک کردنست و بر هر کسی لازمست بپاکی خویشتن کوشیدن و زکوه دادن پاک کردن دیگریست و تا کسی خود پاک نباشد کسی دیگر را نتواند پاک کردن و تا کسی علم نداند کسی را نتواند علم آموختن پس نماز کنندگان مثل اند بر همه امت و زکوه دهندگان مثل اند بر حدود دین.
و چون بیان کردیم که بر هر توانگری واجب است ده یک گزاردن گوییم بر آن کشتها که آب از آسمان خورد و از جویها ده یک واجب است و بر آنکه آب از دولاب خورد بیست یکی و تاویل آنکه آب از آسمان خورد و از جویها مثل حدودند که ایشانرا تایید و تاویل هر دو است چون ناطق و اساس و امام و حجت و مثل آنچه نیم ده یک واجب شود آن حدود است که ایشانرا از تایید بهره نیست چون داعی و ماذون و مستجیب و ایشانرا تاویل است و نیمه مویدانند و آنچه مویدانند از حدود علوی خبر دهند و قوت فرستند یعنی کسانیکه تایید یافته باشند و صاحب فیض شده باشند مر فرود یانرا ازده یکی باشند و آنچه نیمه مویدانند مر فرود یا نرا از حدود جسمانی سخن گویند نیمه مویدانند اندر حد تاویل این بیست یک باشد و تاویل آنکه نماز بر هر کسی (که) از گرویدگانست واجب است و زکوه بر توانگران واجب است و بر درویشان نیست آنست که نماز کردن خویش را پاک کردنست و بر هر کسی لازمست بپاکی خویشتن کوشیدن و زکوه دادن پاک کردن دیگریست و تا کسی خود پاک نباشد کسی دیگر را نتواند پاک کردن و تا کسی علم نداند کسی را نتواند علم آموختن پس نماز کنندگان مثل اند بر همه امت و زکوه دهندگان مثل اند بر حدود دین.
اندر تاویل خمس
و تاویل آنکه از و پنجیک باید دادن آنست که اول (از) غنیمت که از کافران یافته باشند پنجیک واجب شود بقول خدایتعالی که همیگوید قوله تعالی:و اعلموا انما غنمتم من شی فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل گفت بدانید آنچه شما بیابید از غنیمت چیزی بدرستیکه خدایراست از آن پنج یک و مر پیغمبر را و مر خویشاوندان پیغمبر را و مر یتیمان را و درویشان درمانده را و مر مسکینان را و فرزندان سبیل را و از گنج نهاده که کسی بیابد و از کان گوهر پنجیک بباید دادن مرین پنجگانه را و خدایتعالی پنجیک پدید کرده و نخست خویشتن را گفت پس گوییم آنچه خدایتعالی خویشتن را گفت رسول راست اندر هر زمانی و امام راست اندر هر روزگاری که ایشان مهمات گذاران خدا اند و از آنست که امام را از غنیمت دو بهره باید گرفتن و آن رسم رفته است اندر لشکرها مر سالاران لشکر را که ایشان خویشتن را بجای امام نهاده اند معنی این آنست که رسول خدا را دو منزلت است از تاویل و تنزیل و بخویشاوندان مر اساس را میخواهد که او بدو روی خویش ناطق بود و به یتیمان مر امامانرا خواهد که ایشانرا اندر عالم جسمانی پدر و مادر نباشد و پرورش ایشان بتایید است از عالم علوی و بمسکینان مر حجتانرا خواهد که بر بیان و تاویل و شرح ایشان دلها و نفسهای مومنانرا سکونست و بفرزند سبیل مرداعی را خواهد که اوست اندر راه خدای تا گمراهانرا براه آورد و غنیمت از کافران یافته شود از مال ایشان بامت و بظاهریان برسیده است و مومنانرا غنیمت گشت و این پنج حدود مر آنرا گرفتند و دیگر را بامت بخشیدند از مومنان که ایشان زیر دستان ایشان بودند و گنج مثل است بر عقل اول که او گنج خدایست که همیگویدقوله تعالی:او یلقی الیه کنز گفت کافران گفتند که چه بودی که اگر برپیغمبر گنج افگندندی اگر او پیغمبر بودی پس تاویل آنکه هر کس گنج یابد از آن پنج یک ببایدش دادن آنست که آنکس که او گنج یافت ناطق بود کز عقل کل تایید یافت لاجرم یک حد بپای کرد که پنج حد را تایید ازو بود و آن حد اساس بود که زیر او امام اوست و حجت و داعی و ماذون و مستجیب و کان گوهر دلیل است بر حدود علوی نبینی که آنچه از کان بیرون آید از گوهر آنرا بباید پالودن و از آلایش پاک کردن تا مردمان مر آنرا پسندند همچنانکه آنچه ناطق از حدود علوی پذیرفت مرورا با لفاظ مهذب یعنی آراسته کرده بیرون آورد و به اساس سپرد و اساس مر آنرا (در) آتش خاطر خویش بگداخت و مثلها و رمزها کزو بمنزلت آلایش بود یکسوکرد و بتاویل بامام داد و باز امام مر آنرا دیگر باره بگداخت و نقره گردانید تا ضعیفان امت را که درویشان بودند بستدن آسان باشد و آنچه دشوار باشد از و جدا کرد و بحجت خویش داد و هر حدی از آن لطافت نصیب خویش تصرف کردند تا چون بمستجیب رسید که او درویش بود مر آن را بی هیچ کراهیتی بستد و تمام شد تاویل زکوه رستنی بجود خدایتعالی و السلام.
و تاویل آنکه از و پنجیک باید دادن آنست که اول (از) غنیمت که از کافران یافته باشند پنجیک واجب شود بقول خدایتعالی که همیگوید قوله تعالی:و اعلموا انما غنمتم من شی فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل گفت بدانید آنچه شما بیابید از غنیمت چیزی بدرستیکه خدایراست از آن پنج یک و مر پیغمبر را و مر خویشاوندان پیغمبر را و مر یتیمان را و درویشان درمانده را و مر مسکینان را و فرزندان سبیل را و از گنج نهاده که کسی بیابد و از کان گوهر پنجیک بباید دادن مرین پنجگانه را و خدایتعالی پنجیک پدید کرده و نخست خویشتن را گفت پس گوییم آنچه خدایتعالی خویشتن را گفت رسول راست اندر هر زمانی و امام راست اندر هر روزگاری که ایشان مهمات گذاران خدا اند و از آنست که امام را از غنیمت دو بهره باید گرفتن و آن رسم رفته است اندر لشکرها مر سالاران لشکر را که ایشان خویشتن را بجای امام نهاده اند معنی این آنست که رسول خدا را دو منزلت است از تاویل و تنزیل و بخویشاوندان مر اساس را میخواهد که او بدو روی خویش ناطق بود و به یتیمان مر امامانرا خواهد که ایشانرا اندر عالم جسمانی پدر و مادر نباشد و پرورش ایشان بتایید است از عالم علوی و بمسکینان مر حجتانرا خواهد که بر بیان و تاویل و شرح ایشان دلها و نفسهای مومنانرا سکونست و بفرزند سبیل مرداعی را خواهد که اوست اندر راه خدای تا گمراهانرا براه آورد و غنیمت از کافران یافته شود از مال ایشان بامت و بظاهریان برسیده است و مومنانرا غنیمت گشت و این پنج حدود مر آنرا گرفتند و دیگر را بامت بخشیدند از مومنان که ایشان زیر دستان ایشان بودند و گنج مثل است بر عقل اول که او گنج خدایست که همیگویدقوله تعالی:او یلقی الیه کنز گفت کافران گفتند که چه بودی که اگر برپیغمبر گنج افگندندی اگر او پیغمبر بودی پس تاویل آنکه هر کس گنج یابد از آن پنج یک ببایدش دادن آنست که آنکس که او گنج یافت ناطق بود کز عقل کل تایید یافت لاجرم یک حد بپای کرد که پنج حد را تایید ازو بود و آن حد اساس بود که زیر او امام اوست و حجت و داعی و ماذون و مستجیب و کان گوهر دلیل است بر حدود علوی نبینی که آنچه از کان بیرون آید از گوهر آنرا بباید پالودن و از آلایش پاک کردن تا مردمان مر آنرا پسندند همچنانکه آنچه ناطق از حدود علوی پذیرفت مرورا با لفاظ مهذب یعنی آراسته کرده بیرون آورد و به اساس سپرد و اساس مر آنرا (در) آتش خاطر خویش بگداخت و مثلها و رمزها کزو بمنزلت آلایش بود یکسوکرد و بتاویل بامام داد و باز امام مر آنرا دیگر باره بگداخت و نقره گردانید تا ضعیفان امت را که درویشان بودند بستدن آسان باشد و آنچه دشوار باشد از و جدا کرد و بحجت خویش داد و هر حدی از آن لطافت نصیب خویش تصرف کردند تا چون بمستجیب رسید که او درویش بود مر آن را بی هیچ کراهیتی بستد و تمام شد تاویل زکوه رستنی بجود خدایتعالی و السلام.
کامنت ها