سرایندهٔ فرامرزنامه:در آن روز شیرو چو شیرژیان به رزم اندرون بود با هندوان
❈۱❈
در آن روز شیرو چو شیرژیان
به رزم اندرون بود با هندوان
سپاه مهارک چو مور وملخ
کشیده در آن دشت کشمیر نخ
❈۲❈
بسی کشته گشته زایرانیان
یلان را از آن جنگ آمد زیان
پراکنده گشته سواران جنگ
رها کرده یکباره ناموس وننگ
❈۳❈
به سیری رسیده یلان از نبرد
گریزنده و گشته صحرانورد
یل پر منش مهتر نامجوی
دلاور فرامرز پرخاشجوی
❈۴❈
به ناگاه خود را برایشان فکند
به یک حمله از جایشان بربکند
به دست اندرون تیغ چون پیل مست
همی کشت هندی و می کرد پست
❈۵❈
زخنجر به گرز گران برد چنگ
ببارید چون کوه بر مرد، سنگ
چو او گرز بگذاردی بر گروه
زسختی شدی گاو ماهی ستوه
❈۶❈
سپه را بدان سو زهم بردرید
که پور و پدر همدگر را ندید
ندانست شیروی گردن فراز
که آن شیردل مهتر رزمساز
❈۷❈
رسیدست واین جنگ و پیکار از اوست
پراکنده دشمن ز آهنگ اوست
شگفت آمدش گفت زین سان سوار
به گیتی ندیدم دگر نام دار
❈۸❈
مگرمان به یاری،سروش آمدست
که در کینه پولادپوش آمدست
در این بود ناگاه از پهلوان
یکی نعره آمد چو شیر ژیان
❈۹❈
به شیروی گفت ای گو نامجوی
زکشمیریانت چه آمد به روی
بکوش این زمان ای یل نامدار
بدان تا برآرم از ایشان دمار
❈۱۰❈
چو شیروی،بانگ سپهبد شنید
زاسب اندر آمد به سر او دوید
به شادی ببوسید روی زمین
بسی کرد بر پهلوان آفرین
❈۱۱❈
وز آن پس به ایرانیان شد خبر
که شیر ژیان گرد پرخاشخر
رسیدست وبر هم شکسته سپاه
به کیوان رسانیده گرد سپاه
❈۱۲❈
چو ایرانیان نام سالارخویش
شنیدند یکباره رفتند پیش
کشیدند شمشیر و گرز گران
زمین گشت جیحون زخون سران
❈۱۳❈
چنان لشکر افتاد در یکدگر
که کوه و زمین گشت زیر و زبر
زهندو به خنجر بسی کشته شد
همان زنده را روز برگشته شد
❈۱۴❈
زکشته به هر جا برافتاده کوه
زشمشیرشان کوه و صحرا ستوه
کامنت ها