گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سرایندهٔ فرامرزنامه:دو مه بر سر آب زین سان برفت سوی راه خاور بسیچید تفت

❈۱❈
دو مه بر سر آب زین سان برفت سوی راه خاور بسیچید تفت
سه ماهه رسیدند نزد زمین نیازرده کس زان سپاه گزین
❈۲❈
چنین گفت ملاح با پهلوان که ای نامور گرد روشن روان
جزیری بدین راه باشد همی که شیر ژیان نگذرد زان زمی
❈۳❈
پر از مردم گرد و شمشیر زن نسازند هرگز به ما انجمن
نه کارند و ورزند و نه بدروند نه نیکی شناسند و نه بدروند
❈۴❈
در آن بیشه از میوه و خوردنی که تن را بدانست پروردنی
فراوان زهر گونه آید به دست مرآن دیو چهران زبالا و پست
❈۵❈
کسانی که خوانندشان پادوال درآنجاست ای پهلو بی همال
به گیتی مبیناد کسشان اثر که بس کینه جویند و پرخاشخر
❈۶❈
فرامرز بشنید و شد تنگ دل وزآن مردم بدرگ سنگ دل
به ملاح گفتا بباید شدن بدین راه و لشکر بدین ها زدن
❈۷❈
به زور خداوند جان آفرین از ایشان کنم پاک،روی زمین
بگفت این و ملاح،کشتی براند چو تنگ اندر آمد یلان را بخواند
❈۸❈
بفرمود تا جوشن کارزار بپوشند گردان خنجر گذار
چوبرساحل آمد سپهبد برآب از آن زشت چهران دلش پرشتاب
❈۹❈
چو نزد جزیره رسید آن سپاه برآراستند از پی رزمگاه
برآمد به ایران سپه یک خروش کزان ژرف دریا برآورد جوش
❈۱۰❈
همان دیو چهران برون تاختند به ساحل یکی رزمگه ساختند
زدیوان فرون تر زپنجه هزار به رزم اندر آمد سوی کارزار
❈۱۱❈
از آن هریکی را به چنگ اندرون یکی استخوان از درختی فزون
بجستند اندر هوا همچو گرد رسیدند چون باد،نزدیک مرد
❈۱۲❈
زدندی از آن استخوان بر سرش بکردی همه خرد یال وبرش
فراوان زگردان ایران زمین بکشتند و خستند بر دشت کین
❈۱۳❈
سپهبد چنین گفت با سروران که ای نامداران و جنگی سران
به نیزه درآیید زی کارزار مگر اندرآرید از ایشان دمار
❈۱۴❈
سواران سوی نیزه بردند دست خروشان به کردار پیلان مست
نیستان شد از نیزه،آوردگاه زنیزه نه خورشید پیدا نه ماه
❈۱۵❈
هرآنگه کزآن دیو چهران یکی بجستی زباد هوا اندکی
زدی در هوا برسنان نیزه زن به کردار مرغ از در باب زن
❈۱۶❈
همه تن بدان نیزه ها در زدند زنوک سنان جمله خسته شدند
بکشتند بسیار ازآن بدتنان بسی خسته نالان و زاری کنان
❈۱۷❈
بدانگه کزیشان فراوان نماند فرامرز،لشکر سوی بیشه راند
کسی را که بد زنده ایرانیان خروشان و جوشان ونعره زنان
❈۱۸❈
زنیزه به شمشیر بردند دست بکشتند و کردند یکباره پست
جزیره از آن بدتنان گشت پاک بجستند بالا و جای مغاک
❈۱۹❈
ندیدند از ایشان کسی را به جای سپهبد سوی رفتن آورد پای

فایل صوتی فرامرزنامه بخش ۱۲۵ - رفتن فرامرز به خاور زمین و رزم کردنش با مردمان جزیره

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها