سرایندهٔ فرامرزنامه:دو مه بر سر آب زین سان برفت سوی راه خاور بسیچید تفت
❈۱❈
دو مه بر سر آب زین سان برفت
سوی راه خاور بسیچید تفت
سه ماهه رسیدند نزد زمین
نیازرده کس زان سپاه گزین
❈۲❈
چنین گفت ملاح با پهلوان
که ای نامور گرد روشن روان
جزیری بدین راه باشد همی
که شیر ژیان نگذرد زان زمی
❈۳❈
پر از مردم گرد و شمشیر زن
نسازند هرگز به ما انجمن
نه کارند و ورزند و نه بدروند
نه نیکی شناسند و نه بدروند
❈۴❈
در آن بیشه از میوه و خوردنی
که تن را بدانست پروردنی
فراوان زهر گونه آید به دست
مرآن دیو چهران زبالا و پست
❈۵❈
کسانی که خوانندشان پادوال
درآنجاست ای پهلو بی همال
به گیتی مبیناد کسشان اثر
که بس کینه جویند و پرخاشخر
❈۶❈
فرامرز بشنید و شد تنگ دل
وزآن مردم بدرگ سنگ دل
به ملاح گفتا بباید شدن
بدین راه و لشکر بدین ها زدن
❈۷❈
به زور خداوند جان آفرین
از ایشان کنم پاک،روی زمین
بگفت این و ملاح،کشتی براند
چو تنگ اندر آمد یلان را بخواند
❈۸❈
بفرمود تا جوشن کارزار
بپوشند گردان خنجر گذار
چوبرساحل آمد سپهبد برآب
از آن زشت چهران دلش پرشتاب
❈۹❈
چو نزد جزیره رسید آن سپاه
برآراستند از پی رزمگاه
برآمد به ایران سپه یک خروش
کزان ژرف دریا برآورد جوش
❈۱۰❈
همان دیو چهران برون تاختند
به ساحل یکی رزمگه ساختند
زدیوان فرون تر زپنجه هزار
به رزم اندر آمد سوی کارزار
❈۱۱❈
از آن هریکی را به چنگ اندرون
یکی استخوان از درختی فزون
بجستند اندر هوا همچو گرد
رسیدند چون باد،نزدیک مرد
❈۱۲❈
زدندی از آن استخوان بر سرش
بکردی همه خرد یال وبرش
فراوان زگردان ایران زمین
بکشتند و خستند بر دشت کین
❈۱۳❈
سپهبد چنین گفت با سروران
که ای نامداران و جنگی سران
به نیزه درآیید زی کارزار
مگر اندرآرید از ایشان دمار
❈۱۴❈
سواران سوی نیزه بردند دست
خروشان به کردار پیلان مست
نیستان شد از نیزه،آوردگاه
زنیزه نه خورشید پیدا نه ماه
❈۱۵❈
هرآنگه کزآن دیو چهران یکی
بجستی زباد هوا اندکی
زدی در هوا برسنان نیزه زن
به کردار مرغ از در باب زن
❈۱۶❈
همه تن بدان نیزه ها در زدند
زنوک سنان جمله خسته شدند
بکشتند بسیار ازآن بدتنان
بسی خسته نالان و زاری کنان
❈۱۷❈
بدانگه کزیشان فراوان نماند
فرامرز،لشکر سوی بیشه راند
کسی را که بد زنده ایرانیان
خروشان و جوشان ونعره زنان
❈۱۸❈
زنیزه به شمشیر بردند دست
بکشتند و کردند یکباره پست
جزیره از آن بدتنان گشت پاک
بجستند بالا و جای مغاک
❈۱۹❈
ندیدند از ایشان کسی را به جای
سپهبد سوی رفتن آورد پای
کامنت ها