سرایندهٔ فرامرزنامه:به نام تو ای داور بی نیاز به جز تو نباشد کسی چاره ساز
❈۱❈
به نام تو ای داور بی نیاز
به جز تو نباشد کسی چاره ساز
تو خلاق و رزاق پروردگار
کنی بنده از لطف خود،رستگار
❈۲❈
به غیر از وجود تو هستی کجاست
که هستی ما خود پرستی به ماست
هرآن کس که شد مرد یزدان پرست
کند هیچ خود را به امید،مست
❈۳❈
به هستی یزدان گوا داده اند
از آن رستگاری به ما داده اند
درود فراوان بر ایشان بود
شک آرنده،بی شک پریشان بود
❈۴❈
جهان،همچو مکتب سرایی بود
به هر مکتبی رهنمایی بود
کسی را که انسانیت یاد نیست
ستمگر ابر راه استاد نیست
❈۵❈
به دین کیان،گاه آبادیان
ببستند در راه یزدان میان
بدادند یزدان پرستی رواج
هرآن کس که بودند با تخت و تاج
❈۶❈
پی اندرپی آن را بیاراستند
ره حق به جان و به دل خواستند
که تا شت زراتشت با فرو نور
به فرمان یزدان نموده ظهور
❈۷❈
ره حق،تمامی نمود آشکار
زدودست تاریکی از روزگار
هویداست بر هور گیتی فروز
که شب گردشش آورد،روی روز
❈۸❈
به فرمان یزدان،شب تاره،ماه
شد از نور خورشید،پرتو نما
به مکتب فراوان دفتر تمام
نمودند زردشتی ای نیکنام
❈۹❈
هرآن کس که در دفتر اول است
به نزدیک بسیار خوان،جاهل است
به خلق خدا هرکه خواهد گزند
ره رهبری را نکرده پسند
❈۱۰❈
چه گویم زاوصاف هر راهبر
هویداست در نزد اهل نظر
بر این هم نشان،پادشاهان پیش
نهادند نام نکو بهر خویش
❈۱۱❈
کسان ها که بودند یل، پهلوان
به باغ عدالت بدند باغبان
شهان،دادگستر،یلان،دادجو
به نیکی و پاکی راه نکو
❈۱۲❈
به ما خاکیان بنده در هر اساس
به هستی شاهان خدا را سپاس
خصوص این زمان،شکر لازم تر است
گلستان انصاف،خرم تر است
❈۱۳❈
مظفرشه بافرین شاه ماست
شه دادگستر نیا در نیاست
به عدل است کسری و جمشید فر
به هر دانش و حکمت و هر هنر
❈۱۴❈
به نیکی او شاهد است این نشان
خدا لایقش کرده تخت کیان
به دنیا ورا نام دشمن مباد
اگر دشمنی هست ایمن مباد
❈۱۵❈
همی خواستاریم ما از خدا
که باکام جاوید بد شاه ما
دل دوستان شه در روزگار
به شادی شکفته چوگل در بهار
❈۱۶❈
زبعد ثنا،داستان کتاب
بیان می کنم من ابر هر حساب
که روزی من و چند یاران من
زبهر فرامرز یل بد سخن
❈۱۷❈
به مردانگی یل کابلی
به هندوستان و به هر منزلی
به رزم دلیران وپیلان وشیر
همه هند شد زیر دست دلیر
❈۱۸❈
برهمن به که، فیلسوف زمان
بشد با یل شیردل،هم زبان
زکار زمانه بدادش خبر
که ایام فتح است ای شیر نر
❈۱۹❈
به چندان نمودن سئوال و جواب
کدام وقت بخت آورد رو به خواب
چگون تخم رستم،یل ارجمند
به مردانگی بیخ جادو بکند
❈۲۰❈
مرا شوق بگرفت از آن داستان
که من چاپ کردم به هندوستان
نمودم به هر جانبی جستجو
به ایران و هندوستان، چارسو
❈۲۱❈
به صورت زبهر کتابم سفر
به بمبایی از هر کتابم نظر
به ایران طلب کردم ایضا کتاب
ابر هر کتابی بدیدم حساب
❈۲۲❈
که از زادن شیر تا وقت دار
به دستم بیامد کتابی چهار
به صد رنج و سختی نمودم تمام
که از دیدنش قلب شد شادکام
❈۲۳❈
کتاب خجسته نمودم به چاپ
که یادم بیارند با قلب صاف
نه از بهر زرکردم این کارکرد
دل من سرشوق،اظهارکرد
❈۲۴❈
که هم کار نیک است هم نام نیک
به قول دل خود شدم من شریک
به صد رنج آوردم این را به دست
به غیبت مبادا بسازید پست
❈۲۵❈
بخوانید هرکس کتاب عیان
به راه خداوند دین کیان
اگر سهو باشد به اصلاح آن
بکوشید سازید عیبش نهان
❈۲۶❈
که من آن زمانه نکردم نظر
از این داستانم نبودم خبر
بخواندم به صد محنت از هرمقام
به افزون کتاب این نمودم تمام
❈۲۷❈
بود یادگار،این بسی روزگار
به امید بنهاده ام یادگار
یقینم پی اندرپی انسان،نیک
جز از نیک گویی نگردند شریک
❈۲۸❈
بخواهید اگر نام این خاکسار
بود رستمم نام در روزگار
پدر،نام،بهرام،ابن سروش
ملقب به تفتی ایا نیک هوش
❈۲۹❈
فقط خواهش من بود یک سخن
بخواهید آمرزش از ذوالهنن
اگر سال تاریخ جویی ز من
به یزدگرد برخوان به دفتر سخن
❈۳۰❈
هزار و دو صد بود هفتاد و پنج
که آمد به دست این گران مایه گنج
سخن گوی این نظم بحر کتاب
اگر خواستی نا او هم بیاب
❈۳۱❈
خودم خسرو و باب،کاووس کی
کنید یادم از نیکویی،نیک پی
اگر سهوی از جزو این گفته است
ببخشید این در ناسفته است
❈۳۲❈
به مکتب،کسی را که نابود تام
از این به چه گوید به غیر از سلام
هرآن کس بخواند مر او این کتاب
اول،شوق و آخر،دو چشمش پرآب
کامنت ها